دیروز، امروز و فردای معماری / نسرین سراجی

دیروز، امروز و فردای معماری

Past, Present and Future of Architecture

در گفتگوی کورش رفیعی با نسرین سراجی

کورش رفیعی: خانم سراجی با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید مایلم در باره وضعیت امروز معماری با شما صحبت کنم. در این رابطه چند موضوع کلی مطرح است. یکی اینکه معماری امروز با دو مساله انباشتگی روبروست: انباشتگی اطلاعات و انباشتگی امکانات. از طرفی حجم اطلاعات به حدی زیاد شده که فرصتی برای تفکر و سازماندهی یک جریان وجود ندارد. شاید فضاهای آکادمیک از فضا و زمان بهتری نسبت به فضای حرفه ای برخوردار باشند اما مدتهاست که صدایی از مدارس هم شنیده نشده است که برای حرفه معماری محرک باشد. از طرف دیگربه نظر می رسد که برای اولین بار امکانات حرفه بیش از حد لازم شده است. زمانی که معماران امکانات کمتری داشتند کیفیت کارها بهتر از امروز بود. مهمتر از همه این است که این حجم اطلاعات بیشتر از طریق تصاویر مجازی درک شده و بنابراین عمق ندارند. آیا فکر می کنید نیاز به اعمال محدودیت در استفاده از امکانات وجود دارد.

نسرین سراجی: سه نکته اصلی در پرسش شما هست که عبارتند از اطلاعات، ابزار و معماری، و من زمان را هم اضافه می‌کنم. زمان شاید مهم‌ترین مسئله باشد، گرچه دو مسئله دیگر هم در ارتباط با زمانند.

شما می‌گوئید ما در دنیایی مملو از اطلاعات، و امکانات بسیار زیاد زندگی می‌کنیم؛گرچه معماری هرگز این چنین تنزل نیافته بود و به گفته شما، زمانی که معماران امکانات کمتری داشتند ( ابزار و اطلاعات ) معماری بهتری تولید می‌کردند.

ما در دنیای کوچکی زندگی می‌کنیم، دنیای سطوح و فصل مشترک‌ها. افراد اندکی به عمق، یا به معنا توجه دارند. بیش از 25 سال پیش، زمانی که جماهیر شوروی به روسیه تبدیل شد، اخبار از طریق فکس می‌رسید و ایستگاه های خبری تنها چند ساعت بعد اخبار را منتشر می کردند. در همان سال دیوار برلین فروریخت و ایدئولوژی سوسیالیستی راه را برای نوع جدیدی از کاپیتالیسم باز کرد، آلمان با 80 میلیون جمعیت به قدرت بزرگ اروپا تبدیل شد که می‌توانست پایتخت اروپا باشد، اما فرانسه به دقت اوضاع را نظاره می‌کرد. چین وارد بازی شد و قرارداد سازمان تجارت جهانی را در سال 2001 امضا کرد، و جهانی سازی وارد دوران ابتدایی پختگی‌اش شد!

پس از حمله به مرکز تجارت جهانی در نیویورک در سال 2001، دنیا حمله به دنیای تجارت و ایالات متحده امریکا را به طور زنده تماشا کرد. فضا، زمان و معماری وارد ارتباط تازه‌ای شدند، سرعت به مقیاس جدیدی برای سنجش کیفیت تبدیل شد و عمق به تدریج ارزش خود را از دست داد. ، شعار غرب و شرق، ساخت و تولید بود و کارآیی به دنبال آن می‌آمد.

معماری همیشه مرتبط و حتی علاقمند به ژئوپولیتیک بوده، معمارانی مثل لوکربوزیه یا لوئیس کان، به هند و بنگلادش سفر کردند تا نمادهای مهم دموکراسی را طراحی کنند و بسازند، سیاستمدارانی همچون نهرو، علاوه بر سیاستمدار، برنامه ‌ریز و معمار هم بودند. معماری همیشه به اقتصاد متکی بوده، همیشه می‌بایست جامعه‌ای را که در آن کار می‌کرده در نظر بگیرد و با سیاستمدارانی که تغییر ایجاد می‌کرده اند دوستی کند.

امروز معماری اگر نگوییم هیچ، تعداد اندکی کارفرمای عمومی دارد، بخش عمده معماری که در فیس بوک یا پینترست یا توئیتر دیده می‌شود را نهادهای خصوصی به عنوان وسیله‌ای برای ایجاد درآمد و تصویری برای خود سفارش می‌دهند. معماری به منبعی عالی برای تولید درآمدهای هنگفت و همچنین ایجاد حقانیت برای تفکر پیشرو تبدیل شده است.

به طور کلی دانشجویان نسل Y ( 1994ـ1997 ) و Z (1995ـ2012 ) نه به تاریخ معماری علاقه دارند و نه به رابطه بین این رشته با جامعه و دنیا. آنها بیشتر به دنبال الهام‌اند تا آگاهی، به همین دلیل دیزین ، ارک دیلی ، یا دیگر سایت‌های مشابه را ترجیح می‌دهند. مشکل نگاه کردن این سایت‌ها نیست، مسئله این است که چگونه به آنها نگاه می‌کنیم و چه برداشتی از آن‌ها داریم.

رفیعی: وضعیت حرفه و دانشگاه را چگونه می بینید. زمانی مدارس معماری پیشرو و راهگشای حرفه بودند. در حالی که به نظر می رسد امروز این رابطه عکس شده است.

سراجی: مدارس منبع خلاقیت و ابداع بوده‌اند، سوخت لازم برای مباحثات در دهه‌های 60 و 70 تفکر و تعمق بود، سال‌های دانشجویی‌ام را کاملا به یاد دارم که معمارانی همچون رم کولهاس و بسیاری دیگر، که جوان و ناشناخته بودند، در AA درس می دادند و مناظره می‌کردند. تعداد کمی از معماران حرفه‌ای در آن زمان تدریس می‌کردند. لوکربوزیه هیچوقت تدریس نکرد و زمانی که من در AA درس میخواندم نه جیمز استرلینگ و نه نورمن فاستر هیچکدام تدریس نمی کردند. دهه 80 آغاز استقبال مدارس شناخته شده دنیا از معماران جوان بود. ما در میانه تغییری بزرگ و رفتن به سوی دنیایی بودیم که دیگر فاصله، یا آهستگی را نمی‌فهمید و شیفته جلوه‌های سرعت و کارآیی بود.

استادان برای دو روز از اروپا به امریکا سفر می‌کردند تا در یک استودیو تدریس کنند و دانشجویان در مدت دو هفته‌ای که آن‌ها به دفاتر کارشان در اروپا بر می‌گشتند می‌بایست کارشان را انجام دهند. خود من که یکی از همین استادان« پروازی» بودم، از این کار غافلگیر شده بودم، گرچه همیشه روزها و هفته ها را دقیقا تقسیم بندی می‌کردم ( دو هفته دور از دفتر کار و دو هفته در دفتر کار) اما این کار به ما اجازه می‌داد ارتباطی متفاوت با زمان داشته باشیم. با لیموزین به دانشگاه می‌رفتیم، با ما همچون ستاره‌های سینما رفتار می‌شد! شاید به این دلیل بود که امریکایی‌ها وسیله نقلیه عمومی ندارند؟

امروز ما با وضعیت متضادی روبرو هستیم، تقریبا همه معماران صاحب نام به دانشگاه یا مدرسه‌ای در یک جای دنیا وابسته هستند، آن‌ها به دانشکده‌های معماری حقانیت می‌بخشند. امروز تمرکز اغلب دانشگاه‌ها بر پژوهش است؛ « ال دورادوی» جدید. معماری برای درخور و مناسب بودن مشکل دارد، عمدتا به دلیل این واقعیت که معماری برای اغلب مردم به معنای ساختمان سازی است و نه یک تلاش فکری که دارای بار علمی است.

معماری مثل پزشکی نیست گرچه دوران تحصیلی‌اش به همان اندازه طول می‌کشد و به همان اندازه مسئولیت دارد. استادان این رشته که در مدارس پزشکی تدریس می‌کنند تکنیک‌و دانش تخصصی جدید را درس می دهند، اما یاد نمی دهند چگونه باید دنیا را شناخت و مسائل مهم جامعه را بررسی کرد. 98 درصد از معماران مدرس به دانشجوها می‌آموزند که چگونه به نیازهای کارفرما پاسخ دهید. تعداد زیادی از معماران به همین راضی‌اند که بدون سئوال کردن از وضع موجود سفارش بگیرند و ساختمان بسازند. معماری هم حرفه است و هم یک حوزه فکری، باید به جامعه شناسی و جامعه بپردازد، باید از تغییرات آگاهی داشته باشد، به همان اندازه که باید امکان تغییر را فراهم کند. بنابراین فقط مسئله آموزش حرفه‌مان نیست، بلکه باید بیاموزیم چگونه دنیای در حال تغییر را به چالش بکشیم.

رفیعی: نقش دیجیتال را در طراحی معماری نمیتوان نادیده گرفت. گرچه ان تب دیجیتال در مدارس فروکش کرده اما گریبان حرفه را گرفته است. از یک طرف دانشجویانی که اکثر آنها از مدارس خیلی معروف هم هستند، بیشتراز هر چیزی با نرم افزار و الگوریتم ها آشنایی دارند و مثلا از تاریخ معماری کمتر می دانند و الگوهای تاریخی را کمتر می شناسند.از طرف دیگر جنبه های بصری نرم افزارها برای دفاترمعماری جذاب است و در حال حاضر یک فارغ التحصیل معماری برای اینکه وارد بازار کار شود باید استفاده از نرم افزارهایی مثل رویت یا راینو را بلد باشد.

این مساله از زمانی آغاز شد که سیستم های آموزش معماری در اروپا از اواخر دهه 90 تغییر روش دادند و بیش از اینکه به رشته معماری بپردازند خود را با بازار کار مطابقت داده و شروع به آموزش نیروهای فنی و ماهر در زمینه حرفه کردند. درس های تاریخ و تئوری کم اهمیت شد و نیازهای بازار در اولویت قرار گرفت. در واقع آموزش تبدیل به ابزار بازار شد.

سراجی: در دهه 90، پس از وقوع انقلاب اطلاعات، وضعیت جوامع ما دیجیتالی شد. نقش دیجیتال در طراحی به همان اندازه نقش اجاق‌های میکرو ویو در آشپزی است. سخت افزار کامپیوتر و نرم افزار دیجیتال ابزار هستند، آن‌ها هوشمند نیستند، هنوز هم برای فکرکردن باید مغز پرورش یابد، یک نرم افزار به پارامترهایی برای انجام کارش نیاز دارد.

دوست ندارم مثل دایناسورهایی به نظر برسم که نمی‌خواهند وضعیت دیجیتالی را به عنوان واقعیت دوران ما بپذیرند. همین طور که می‌گویید بخش عمده فارغ‌التحصیل‌های جدید بر اساس مهارت‌شان در استفاده از نرم‌افزار استخدام می‌شوند. این به معنای این است که دفاتر معماری که عمدتا بر مهارت و نقش نرم افزار به عنوان سازمان دهنده تکیه دارند برای سفارش گرفتن نیازمند تکنولوژی جدید هستند. به استثنای دوران بنایی، معمار هیچگاه سازنده نبوده…. تکنولوژی BIM و دیجیتال معمار را وادار خواهند کرد نگاهی متفاوت به حرفه‌اش داشته باشد و معمار – طراح نایاب خواهد شد (اکنون همین طور هست) اما این الزاما مشکلی نیست، فقط به این معناست که ما نیاز داریم به نوعی دیگر تدریس کنیم و اجازه دهیم دوره‌های تحصیلی مدارس معماری خود را با این تغییر سازگار کنند. با این کار به زودی شاهد تفکیک آنها که مدارس تحقیقی به شمار می‌آیند از مدارس کاملا حرفه‌ای خواهیم بود. اگر خوش‌بین هستید شاد و راضی خواهید بود، اگر بدبین هستید می‌توانید همچون جیان کارلو دی کارلو در مرگ معماری سوگواری کنید.

رفیعی: تاریخ و الگوهای تاریخی اهمیت بسزایی در معماری دارند. معماری رشته ای است که بدون گذشته خود نمی‌تواند به آینده نگاه کند. استفاده از الگوهای تاریخی تا همین اواخر رواج داشت. عده ای معتقدند که در معماری چیزی برای ابداع باقی نمانده و هر چه که بوده پیش از این ابداع شده است.

استفاده از الگوها در دوران مدرن نیز رواج داشته است. خانه دومینو، ویلا ساوا و خانه شیشه ای الگوهایی برای خانه بودند که تکلیف معماران را در طراحی روشن می کردند. آیا امروز در معماری چنین الگوهایی وجود دارند.

سراجی: لوکربوزیه می‌گفت معماری تنها حرفه‌ای است که برای پیش رفتن به شناخت گذشته نیاز دارد. من اعتقاد ندارم که دیگر چیزی باقی نمانده که معماران ابداع کنند. اما یافتن کارفرمایی که به معمار اجازه خطر کردن بدهد بسیار دشوار است.

آخرین ابداع در ساختن خانه، خانه بوردوی کولهاس بود، کارفرما در یک سانحه رانندگی همه چیزش را از دست داده بود و از کمر به پایین بدنش حرکت نمی‌کرد، بنابراین از کولهاس خواست خانه‌ای برایش بسازد که در آن خود را توانمند احساس کند و به همه چیز دسترسی داشته باشد. اگر با دقت به این پروژه نگاه کنید، با این که هیچ گونه شباهت فرمال وجود ندارد، متوجه شناخت کولهاس از ویلا ساووی خواهید شد. تاریخ باید به نوعی متفاوت تدریس شود، نه همچون زمان انباشته شده، بلکه باید به عنوان طراحی تدریس شود (رابطه‌ها). تاریخ اساس زندگی نوع بشر است، بهترین شاهد بر آنچه بدست آورده‌ایم و آنچه از بین برده‌ایم، نباید آن را به عنوان تقدم و ترتیب، بلکه باید به عنوان منبع و مرجع تدریس کرد.

رفیعی: یکی از موضوعات روزکه به ماهیت معماری هم به عنوان یک رشته و هم به عنوان یک حرفه بر می گردد این است که امروزه معماری از دید مردم به یک کار خدماتی و از دید معماران نیز به عنوان محصول زمینه های فرهنگی اجتماعی تبدیل شده است. عده ای معتقدند در دو دهه اخیر معماری روز به روز استقلال خود را به عنوان یک رشته از دست داده و زیر مجموعه حوزه های بزرگتری مثل محیط زیست، اقتصاد، اجتماع و حتی فرهنگ قرار گرفته است .

زمانی مباحث آشنایی زدایی در معماری مطرح بود اما امروزه به دنبال چیزهای آشنا می گردند تا با حوزه های دیگر ارتباط برقرار کنند. یعنی معماری بیشتر با ارتباطاتش معنی پیدا می کند تا با خود. به نظر می رسد معماری امروز به جای پرداختن به مسایل بنیادین خود مثل فضا و زمان درگیر مسایل دیگری بخصوص مسایل اجتمایی شده است.

سراجی: متاسفم که مرتب باید به لوکربوزیه استناد کنم اما او یک نابغه بود و چون از دنیا رفته دیگر حسادتی در کار نخواهد بود. او می‌گفت : « معماری یک قالب فکری است نه یک حرفه ». امروز معماران بیشتر از هر زمان دیگری در تاریخ معاصر هم ستایش و هم تحقیر می‌شوند. برداشت عموم بسیار جانبدارانه است، اما به این دلیل هم هست که همه فکر می‌کنند آنها طراح اند، عموم مردم واقعا نمی دانند معمار چکار می کند. این رشته بحران زده است چون ما نتوانسته‌ایم معماری را به یک ضرورت تبدیل کنیم. شما به ارتباط معماری با جامعه به مثابه رشته‌ای در خدمت مشکلات فرهنگی و محیطی اشاره کردید.اما مسئله این است که معماری همیشه در جامعه حضور دارد و وجه مشترک بین محیط طبیعی و انسان‌ها است. البته به این سادگی هم نیست که معماری را به معنای یک کلبه ابتدایی و نیاز به سرپناه بدانیم. پایه و اساس این رشته و حرفه ویژگی‌های فرهنگی مکان معماری هستند. فرانسه خانه‌های اجتماعی می‌سازد، چین ساختمان‌های شمایل‌گونه می‌سازد، امریکا خانه‌های چشمگیر با قیمت‌های نجومی و فرم‌های عجیب برای ثروتمندان می‌سازد و ژاپن خانه‌هایی بسیار فکرشده و تجربی و فروشگاه‌های بسیار مدرن می‌سازد، افریقا خانه‌ها را همچون سرپناه با مصالح بازیافت شده می‌سازد، و ایران؟ ایران چه می‌سازد؟ این را شما باید پاسخ دهید.

رفیعی: در حال حاضر جریان غالبی در ایران وجود ندارد. تلاشهای فردی انجام می شود که بیشتر در مقیاس خود پروژه هاست اما در قالب هایی که شما تعیین کردید شاید بتوان گفت ایران کلکسیونی از تمام اینها را یکجا دارد. البته این بحث طولانی را می طلبد که در مجال این گفتگو نمی گنجد.

اما در ادامه بحث باید عرض کنم این درست است که معماری هیچوقت به طور مطلق مستقل نبوده اما همیشه افرادی بوده اند که در مقاطعی از تاریخ صرفا روی مسائل مربوط به معماری کار کرده اند و رشته را جلو برده اند. امروز این مسایل تحت تاثیر مسائل مهمتری مثل محیط زیست و غیره به فراموشی سپرده شده است. شاید بتوان گفت در سالهای اخیر تعداد بسیار معدودی از معماران به خود رشته توجه داشته اند. البته به طور یقین میتوان از آیزنمن نام برد که همواره تنها در باره معماری حرف زده و کار کرده است.

سراجی: معماری هیچگاه متکی به خود نبوده، شاید هم وابسته‌ترین حرفه باشد، چون نیازمند تامین مالی است و بنابراین متکی

 

منتشر شده در شماره 47،تابستان 95

مطلب پیشنهادی

شهرهای جدید- گفتگو با خانم زهره داودپور

معماری، شهرسازی و توسعه اجتماعی در شهرهای جدید دکتر زهره داودپور- دانشیار رشته شهرسازی و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *