بررسی هنر معاصر ایران
زوبین امیری
قسمت اول
زوبین امیری دانش آموخته رشته معماری در دانشگاه شهید بهشتی می باشد همزمان با فعالیت حرفه ای معماری از سال ۱۳۷۸ به مدت چندین سال به همکاری با فصلنامه معماری ایران پرداخت، از سال ۱۳۸۲ پس از شروع به اقامت و کار در کشور امارات متحده نقاشی را به طور حرفه ای آغاز و پنج سال پس از آن نیز در کنار اینها به طراحی مبلمان و اثاثیه پرداخت. او که از پایه گذاران دانشکده معماری دانشگاه آزاد اسلامی واحد دبی بود پس از یک ترم تدریس در این دانشکده از آن کناره گیری کرد.
حضور پر رنگ و موفق سینمای ایران در عرصه جهانی در اواخر دهه شصت و اوایل هفتاد شمسی منجر به ایجاد شور و هیجانی میان سایر رشته های هنری در داخل ایران شد تا آنها نیز بر آن شوند که به عنوان پدیده ای جدید در هنر ایران، خود را به جهانیان معرفی کرده و جایگاه مستحکمی در عرصه جهانی برای خود بوجود آورند. پس از طی حدود یک دهه انتظار، سرانجام در میانه های سال های هشتاد شمسی، از دل رخدادهای گوناگون، شاهد به پایان رسیدن این انتظار بودیم و این بار نوبت به هنرهای بصری ایران رسید تا جهانی شدن را تجربه کند، این رویداد که پس از سالها کار و فعالیت مستمر جمع کثیری از هنرمندان ایرانی اتفاق افتاد را در اینجا میخواهیم مورد بررسی قرار دهیم. اما باید گفت که هدف مقایسه دستاوردهای سینما و هنرهای بصری ایران در دوران معاصر نیست بلکه بیشتر می خواهیم با یک پرسه زنی در رویدادهای چند دهه اخیر هنر مدرن ایران، ارتباط نزدیکتری با آن برقرار کنیم و تاحدی به تجزیه و تحلیل موقعیت فعلی آن بپردازیم. از اولین نکاتی که جلب توجه میکند این است که هنرهای بصری ما با قدمت چند هزار ساله خود، چرا امروز در سایه هنر سینمای ایران قرار می گیرند؟ چگونه سینمایی که بسیار جوانتر است، در عمل موفق تر می باشد؟ شاید به این دلیل که سینما و عکاسی با فاصله ناچیزی از ظهورشان در جهان، به ایران وارد شده و به کار گرفته شدند و از همان ابتدا دست اندر کاران آن در رویارویی با فرهنگ ایرانی تولیدات جذابی را ارایه کرده اند.
اما در همان دوران اختراع دوربین عکاسی در غرب، هنر نقاشی دستخوش تغییرات عمده ای شد. هنرمندان نقاش، به دنبال کشف عکاسی، شاهد تأثیر آن بر کار خود یا به عبارت بهتر تاثیرات متقابل نقاشی و عکاسی بر روی یکدیگر می شوند و ما شاهد بدعتهای جدید تصویری در نقاشی می شویم که نهایتا آنرا به سمت مسیرهایی غیر از سبک واقع گرا یا رئالیسم سوق میدهد. در ایران اما، پس از ورود دوربین عکاسی و آشنایی هنرمندان با آن، نقاشی روی به سبک رئالیسم غربی می آورد و جریان آن برای مدت بیش از چهار دهه با قدرت ادامه پیدا می کند، گویی که نقاشی وارد رقابت با واقعگرایی عکاسانه میشود. جالب است که در همین دوران، در غرب تاثیرات هنر نگارگری ایرانی به شکلی نسبتا پراکنده به چشم می خورد، حال آن که در ایران جادوی سبک رئالیسم همچنان ادامه می باید محمد غفاری مشهور به کمال الملک، یکی از فرنگ رفتگانی است که مهارت های نقاشی اروپائیان را | بخوبی در آنجا آموخت و با خود به ایران آورد. در واقع می توان او را به عنوان هنرمندی که نقشی بارز در زمینه ایجاد گسست در جریان های هنر ایران داشته معرفی نمود. او توانست رئالیسم اروپائی را در ایران به کمال برساند. نظام زیبایی شناختی نقاشی قدیم ما بر اساس دنیایی خیالی و آرمانی استوار بود، بی آن که در آن شبیه سازی و تجسم عینی افراد مطرح باشد. در این مقطع، چیزی به عنوان چهره نگاری در تاریخ نقاشی ایران سابقه نداشت و در حقیقت کمال الملک بدون توجه و احساس تعهد به این تاریخچه و صرفا بجهت پیروی از سبک رئالیسم غربی، نوعی شکاف و گسستگی در نقاشی آن دوره بوجود آورد و خود نیز بمرور درگیر تکرار مکررات و تقلید صرف آنچه که در غرب آموخته بود شد. او که برجسته ترین هنرمند دربار ایران در دوران خود بود هرگز موفق نشد به نتیجه ای تازه و نو در کار خود دست یابد. او همچنین اقدام به تاسیس مدرسه صنایع مستظرفه با هدف تربیت هنر جویان به روش آکادمیک غربی کرد که در عمل این مدرسه نیز هیچگاه موفق نشد که صورت یک آکادمی واقعی را به خود بگیرد. آکادمیسم کمال الملک در طی دورانی نزدیک به چهار دهه سبک و سیاق او و شاگردانش را همچنان به هنرجویان جوان دیکته می کند. این جریان تا سال ۱۳۲۰ که تاسیس مدرسه هنرهای زیبا چشم اندازهای تازه تری بر روی هنرجویان خود گشود، ادامه یافت و نسل جدید نقاشان جوان شیوه های محافظه کارانه مکتب کمال الملک را کنار گذاشته و به جستجوی الگوهای تازه تری پرداختند. شور و اشتیاقی برای آشنایی با جنبش های به روز غربی آغاز و حرکتی جدید بوجود آمد که در آن شاهد حضور نو گرایان و سنت پیشه گان در کنار یکدیگر می شویم، پس از سال ۱۳۳۷، دولت حاکم هنرمندان نوگرا را در راستای رسیدن به نوعی هنر مدرن کاملا ایرانی، مورد حمایت خود قرار می دهد که نتیجه آن آغاز دوران جدیدی در هنر مدرن ایران است. برپایی بی ینال تهران در این سال و ادامه پنج دوره آن نقشی موثر در توسعه نقاشی، مجسمه سازی، چاپ دستی و معرفی نسل جدید هنرمندان ایرانی ایفا کرد. از دیگر رویدادهای با اهمیت این دوره تاسیس هنرکده هنر های تزیینی در سال ۱۳۴۰ شمسی بود که دهها نقاش و مجسمه ساز و طراح نوپرداز زیر نظر معلمان ایرانی و خارجی این هنرکده پرورش یافتند که با فعالیتشان بر تحولات بعدی هنر معاصر تاثیر گذاشتند. تعدادی از اینان به منظور هویت بخشی به کار خویش از هنرهای سنتی مایه گرفتند و همان زمان با عنوان هنرمندان مکتب سقا خانه مشخص شدند. این مکتب را میتوان نخستین سیک در هنر معاصر ایران به شمار آورد که در زمان خود دستاوردی موفق می باشد در این زمان شاهد حضور فعال هنرمندان نقاش، مجسمه ساز و عکاس به همراه رونق برگذاری نمایشگاهها و شرکت در بینال ها و همچنین تاسیس موزه هنرهای معاصر تهران هستیم اما در عین حال تمرکز اکثر این اتفاقات در تهران باعث می شود تا این شهر به عنوان الگوی تولید هنر کشور تبدیل شود و نیز همچنان اعمال سلیقه دولتی و قرار دادن چتر حمایتی بر سر برخی هنرمندان را شاهد هستیم. با وقوع انقلاب دوره دیگری در هنر معاصر ایران آغاز می شود، سالهای ابتدایی آن با حرکتهای مقطعی و شتابزده همراه و در عمل هیچکدام از برنامه ها و حرکت های گذشته پیگیری نمی شود. حمایت دولتی صرفا شامل هنر انقلابی است که با شروع جنگ ایران و عراق شدت می گیرد و با پایان گرفتن آن بتدریج کم رنگ می شود.
پس از پایان جنگ، در نتیجه مجموعه اتفاقات فرهنگی و سیاسی این دوره و همچنین به دلیل تغییر فضای پیرامون هنرمندان ایرانی، آنها وارد دوره تجربه های مستقل شخصیشان در زمینه هنر می شوند. در این زمان آن چه که بعنوان حمایت دولت، دربار و اعمال سلیقه آنان در طول تاریخ وجود داشته عملا از بین رفته و بتدریج شاهد ظهور هنرمند فردگرای مستقل ایرانی می شویم. ضمن این که در همین زمان است که فعالیت مجدد گالری ها آغاز و ایجاد کلاس های آزاد هنری و سپس ظهور دانشگاه آزاد اسلامی با ظرفیت بسیار بالای پذیرش هنرجو اتفاق می افتد. موزه هنرهای معاصر تهران در اوایل دهه هشتاد شمسی در زمینه پیشبرد برنامه های خود بسیار منسجم عمل می کند و با قرار دادن هر آنچه که در طی چند دهه اخیر در هنر بصری ایران بوجود آمده بود در کنار یکدیگر زمینه ساز مطرح شدن هنر ایران در سطح جهانی می شود. برپایی نمایشگاه هایی مانند مجموعه آثار مسعود عربشاهی و حسین زنده | رودی تحت عنوان پیشگامان هنر معاصر ایران در سال ۱۳۸۳ در موزه هنرهای معاصر تهران را میتوان ظهور مجدد سبک سقاخانه پس از چهل سال دانست که در نوع خود اتفاقی کم نظیر می باشد در نهایت پس از مطرح شدن سینمای ایران در جهان این بار نوبت به هنرهای بصری رسید که تحت عنوان هنرمعاصر ایرانی در دنیا مطرح شود، حضور مجموعه ای از هنرمندان دهه چهل شمسی به همراه چهره های جوانتر باعث جذابیت بیشتر فضای هنری ایران در داخل و خارج از مرزهای آن شد علیرغم این موفقیت، هنر معاصر ایران با وجود استمرار و تدوام آن در طی این سال ها از نظر کسب دستاوردهای کلان و الگوهای زیبا شناختی هنوز به مرحله باروری نرسیده است. شاید بهتر باشد، به جای انتخاب عنوان هنر معاصر ایرانی، از تجربه ایرانی هنر باد می کردیم چرا که هنر معاصر ما با توجه به رویدادهای مطرح شده، هنری است که بیش از آن که منطبق بر رویکردها و ارزشگذاری های هنر غرب باشد، تجربه ای کاملا ایرانی است که عمر آن در مقایسه با هنر مدرن کوتاهتر و ظهور هنرمند فردگرا در آن تنها در طی دو دهه اخیر ملموس می باشد. هنرمندان ایرانی حساسیت های متفاوتی داشته و وجه جنون آمیز هنر در آنها کمتر مشاهده می شود و بیشتر گرایش به بعد شاعرانه و فلسفی هنر دارند همزمان رویکرد جامعه نیز به آثار هنرمندان متفاوت است. در طی همین مدت کوتاه، هنرمندان با جامعه ای مواجه هستند که ملاک آنها برای خرید اثر هنری، صرف نظر از وجه هنرمندانه و خلاقانه آن، صرفا جنبه اقتصادی و سرمایه گذاری می باشد. در عین حال نهادهای آموزشی هنر نیز، برنامه ای در جهت رشد و توسعه آن نداشته و شرایط گذشته را کماکان ادامه می دهند، در حالی که با توجه به مطرح شدن جهانی هنر ایران، هنرمندان نسل جدید باید به حد پیشرفته تری از قابلیت های حرفه ای و بینش هنری در مقایسه با نسل گذشته خود دست یابند. درنهایت هنرمندان ایرانی در طول تاریخ همواره از مسیرهای پر چالش سر بلند بیرون آمده و تنگناهای مطرح شده | برای آنان اسباب تولید، خلق و آفرینش بیشتر آثار هنری می باشد