روایت کوتاهِ بُلندها
حمید ناصرخاکی / بنفشه درویش
دفتر معماری تااُ -نیوشا زری باف ، تینا دادگستر، سپهر امیدوار
چکیده
این نوشتار پرسشی است در خصوص شهرهای آینده و نقش ونسبت ساختمانهای بلند با آنها. به منظور بسط پرسش، نگاهی تاریخی ـ تحلیلی به ساختمانهای بلند داشته و رد پای آنها را در تفکر انتقادی معمارانه جستجو کردهایم. شهرهای معاصر به واسطه انباشته شدن ساختمانهای بلند به کلان شهرها و فراشهرها تبدیل شدهاند. این نوشتار تلاش میکند تا در پاسخ به سوال اصلی خود، بلند مرتبه سازی را به عنوان فرصتی برای بازتولید فضاهای شهری و زایایی شهرهای چند لایه شناخته و دروازهای برای سوالهای آینده به روی خواننده بگشاید. در شیوهی نگارش تلاش کردهایم تا روایتی ملموس از ماجرا ارائه کنیم تا دشواریهای ادبیات نقادانه کمتر به چشم بیاید.
کلید واژهها: ساختمانهای بلند، بلند مرتبگی، کلان شهر، شهر سیال، فضای شهری
مقدمه
پرسش از چیستی شهرها در آینده فراتر از یک نگاه تخیلی و یا فانتزی که سابقه بسیاری در عرصههای گوناگون دارد، سوالی در خصوص یک رویداد واقعی است. چه بخواهیم و چه نخواهیم شهرهای آینده در واقعیت با امروزشان تفاوتهای بسیاری خواهند داشت. ما نمیتوانیم فقط تخیل کنیم، حدس بزنیم و یا اینکه به انتظار آینده بنشینیم. دوران معاصر و یا امروز میبایستی توانمندیهای مشخصی را برای جهان آینده به ارث بگذارد. در این نگاه، آینده، جهش پیشبینی نشدهی امروز نیست، بلکه تداومی است که از دوران معاصر برای آینده به ارث میرسد.
در حوزه معماری و شهرسازی یکی از مهمترین عناصر در شکلگیری و صورتبندی ساختارهای گوناگون شهر، ساختمانهای بلند میباشند. بناهای بلند در دهههای اخیر آنچنان بر ساختارهای کلان شهرها تاثیر گذاشتهاند که جریانی سیال از معماری بزرگ مقیاس و طراحی شهری تا برنامهریزی شهری را تولید کرده و در حرفه و آموزش معماری بسط دادهاند. مهمترین پرسش این نوشتار، نقش و نسبت ساختمانهای بلند در شهرهای آینده است. در پاسخ به این پرسش تلاش میکنیم فرصتها و تهدیدهای موضوع را بررسی کرده و بستری برای پاسخ به پرسشهای دیگر نیز فراهم آوریم
کوتاه بلند است
”تلهی مرگ” واژهای بود که بسیاری از منتقدین، پس از واقعه یازده سپتامبر 2001 میلادی به ساختمانهای بلند اطلاق کردند. برجهای مرکز تجارت جهانی که در سال 1973 میلادی با استفاده از تکنولوژی زمان خود و سیستمهای سازهای پیشرفته، نشانههای آشکار اقتصاد و سیاست در کلان شهرها بودند، در کمتر از نیم قرن محل تبلور عقده گشایی دیوانه وارِ نوعی از انسان معاصر به مفاهیم ذکر شده قرار گرفتند.
رویداد فوق، بلند مرتبه سازی را به چالش کشید؛ چالشی که معماران شیکاگویی در تغییر مصالح چوبی به سازههای نوین در سالهای دهه 1870 میلادی، هیچگاه به آن نیندیشیده بودند. آتشسوزیهای وسیع آن سالها که چوب را به عنوان مصالح سازهای نفی میکرد، همراه با فناوریهای نوین زمینهی بلندتر شدن ساختمانها را فراهم مینمود. کریستال پالاس و برج ایفل در پایان قرن نوزدهم میلادی، عطش بالاتر رفتن ساختمانها را بیشتر کردند و شهرهای کوتاه به تدریج نمادهای شهری بلند را در خود یافتند. تحولات اجرایی نیز ساختن اینگونه پروژهها را تسهیل کردند. تمایز و تفاخرِ مرتفع بودن به سرعت از شیکاگو به نیویورک رسید و معماران شروع به تولید نشانههای شهری متعدد کردند؛ ساختمانهای مکعب مستطیلی با بامهای تخت که در آن نازک شدن جدارهها از طریق افزایش مساحت سطوح شیشهای، ارتباط جدایی ناپذیری میان نما و سازه ایجاد میکرد و گونهای از زیبایی شناسی جدید را در معماری رواج میداد. شاید نقطه عطف این اتفاق را بتوان در بنای سیگرام اثر میس وندروهه در سال 1958 میلادی مشاهده نمود.
هرچه که فناوریهای ساخت توسعه مییافت، ساختمانهای بلند آسان تر و سریعتر ساخته میشدند تا جایی که در دهههای شصت و هفتاد میلادی با حجم وسیعی از بلند مرتبهها رو به رو شدیم که حتی به جریانهای معماری در بازتولید تئوریهای آنها کمک میکردند. ساختمان سی بی اس در نیویورک اثر اروسارینن، مرکز جان هنکاک اثر اسکیدمور، اووینگز و مریل در سال 1969 در نیویورک و برج پنزویل اثر فیلیپ جانسون در سال 1976 میلادی در هیوستون از این جملهاند. هایتک در بسیاری از پروژههای نورمن فاستر و ریچارد راجرز درک شد، اما در همین رویکرد بانک کامرز فاستر و ساختمان لِلُید1 راجرز تنها بیان کننده تکنولوژیهای عصر خود نیستند؛ بلکه به نقادی پست مدرن تعلق دارند. نقادی فلسفی پست مدرن در معماری جایی را بهتر از ساختمانهای بلند برای تبلور اندیشه هایش نیافت.
تخریب مجتمع پروت ایگو در سنت لوئیس در سال 1971 میلادی که جنکز از آن به پایان مرگ معماری مدرن و سبک بینالملل یاد میکند (جنکز، 1977)، سرآغاز دورهای است که شروعش در انهدام یک ساختمان بلند نهفته است. تقریب زمانی انهدام پروت ایگو و ساخت برجهای تجارت جهانی به تعبیر ما یک دژاوو است از واقعه یازدهم سپتامبر 2001 میلادی. وقتی تنها چهار دهه برای تحقق یک دژواوو کافی باشد، واقعیت شهرهای آینده بسیار به ما نزدیک است، واقعیتی که شاید یک کابوس باشد.
بحرانهای جهانی نظیر بحران انرژی، جنگها، بحران اقتصادی، فضای مجازی، پایان یافتن منابع زمین، همگی در ساختمانهای بلند آنچنان رخ نمودهاند که بلند مرتبگی را تهدیدی جدی برای شهرها ساختند. از این دید ساختمانهای بلند غیراقتصادی، غیر سبز، ناپایدار، از بین برنده آستانهها، شکاف دهنده خط آسمان، متعلق به قشر متمول و نماد اقتدار سیاسی هستند. این گونه ساختمانهای بلند، حوزه نفوذ کوتاهتری در معماری شهر داشته و شهرها در ترازی کوتاه، مردم وار تر و بلند تر به حیات خود ادامه میدهند.
بلند کوتاه است.
معماران کانستراکتیویست روسی فقط زمینه ساز جنبشهای معماری پایان قرن بیستم نبودند، تخیل خلاق این گروه تصویری از شهرهای آینده را ساخت که در آن ساختمانهای بلند عناصر اصلی هستند. تصاویر یاکوف چرنیخف و ال لیچیتسکی در کنار فوتوریست ایتالیایی، سانت الیا در دهه 1920 میلادی، سرشار از اشارههای مستقیم به شهرهای سیال یا هیبریدی هستند. شهر هایی که در آنها لایههای گوناگونی از شهرنشینی وجود داشته و در بر هم کنش آنها، شهر به مثابه ترفیعی از همه چیز نشان داده میشود. نگاه به این تصاویر همان قدر که میتواند شیرین و هیجان انگیز باشد، میتواند نگرانی عمیقی از ناشناختگی در ذهن متبادر کند. بالا رفتن جک از ساقه لوبیا در یک داستان کودکانه، از هیجان و لذت به ترس منتهی میشود؛ دو سویهی یک رویداد که در تصاویر این دوره، از یک سو شهرها را سیمرغ وار منجی جهان آینده میپندارد و از سوی دیگر فِرانکِنِشتاین وار منهدم کننده آن.
در دهه شصت میلادی آرشیگرام پروژه پلاگین سیتی خود را معرفی میکند. یک فراسازه که سلولهای زیستی را درون خود جا داده و ساختاری از شبکههای در حال حرکت آنها را به هم میدوزد. آنها در پروژه دیگرشان، شهر رونده نیز مفاهیم جسورانه ای از شهرها را ارائه میدهند. بلند مرتبگی در ایدههای آرشیگرام کمتر از کانستراکتیویستهای دهه بیست میلادی فرمگرا است و بیشتر به جنبههای کارکردی فضاهای آینده اشاره دارد. یوتوپیا و دیستوپیا، واژههایی هستند که در رفت و برگشتهای نقادانه در نیم قرن اول بیستم میلادی منجر به زیست جهانی از انتظارات و ناامیدیها میشوند و کروموزومهای ساختاری و سندرمهای شکلی را در معماری به ارث میگذارند.
در دهه هفتاد میلادی وقتی رم کولهاوس از نیویورک هذیانگو سخن میگوید (کولهاوس، 1978)، در آثارش میتوان اضطراب و پریشان حالی نهفته در آثار چرنیخف را بازیافت. این بار نیز دژاوویی به واقعیت تبدیل میشود و این تبدیل در کلان شهری که پس از شیکاگو اولین نقطه عزیمت ساختمانهای بلند است. اجساد ساختمانهای بلند در نیویورک هذیانی، دستهای فِرانکِنِشتاین را پنهان کردهاند. کولهاوس از مرز کریتیک فلسفی گذشته و به ادبیات معماری نوینی دست مییابد. این نقادی فرصتی برای ساخت و پرداخت ادبیات متمایز شهر و معماری میشود. همزمانی این اتفاق با جنبشهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی پست مدرنیسم متاخر، جا را برای اعاده حیثیت ساختمانهای بلند باز میکند. ساختمانهای بلند بالاتر نمیروند که متمایز و فاخر شوند، آنها مکانی برای بازتولید مفاهیم فراموش شده شهر هستند؛ پیکرهی مُردهی نیویورکیِ کولهاوس به اندامی پویا و سرشار از ساختار در ساختمان تلویزیون ملی چین تبدیل میشود؛ ساختمانی که بلند بودنش در عین اینکه نشانهای است برای شهر، اما درون خویش یک فضای شهری را در تراز دیگری ساخته است. ریشههای توجه و تمرکز کولهاوس به فضای خالیِ میان این بلندمرتبگی را می توان در همان آثار کانستراکتیویستهای دهه 20 میلادی دید. پیشتر نیز پیتر آیرنمن در پروژه ساخته نشده “ماکس راین هارت” از این فضا سخن گفته بود. این زیباییشناسی از ساختمانهای بلند آنچنان عمیق و صریح است که با سرعت خیره کنندهای به یک آرکی تایپ تبدیل میشود. این آرکی تایپ را میتوان در بسیاری از پروژههای ساخته نشده پیدا نمود؛ از جمله برج تجارت شیراز اثر بهرام شیردل. اشاره به این نکته ضروری است که ساختمان بلند در این گونه معماری، از حیث مفاهیم سازه، فناوری و غیره سرشار هستند، اما غنای خود را از بازتولید شهر در لایههای دیگر مییابند. زیباییشناسی ساختمانهای بلند دگرگون میشود و از درون جعبه و به خارج از جعبه میرسد. تأثیری که همراه با دستاوردهای انرژی محور و پارامتریک در آثار متأخر سانتیاگو کالاتراوا (ترنینگ تورسو)، نورمن فاستر (سوئیس رِ)، کن یینگ (مناره مسیناژ)، رنزو پیانو (برج لندن)، مد آرکیتکتز (برجهای مطلق) و دیگران دیده شده و نسل معماران معاصر نیز آن را به عنوان دستاوردی پذیرفته و توسعه دادهاند.
ساختمانهای بلند در تعاملی سیال با شهر به تمایز خویش نمیاندیشند؛ آنها به برابری اجتماعی و ترک فضاهای متمایز اقتصادی اشاره میکنند. شهرها در حالی که از ساختمانهای بلند پر میشوند در لایههای متعدد، خود را بازتولید میکنند. ساختمان بلند در این شهرها در کوتاهترین فاصله از انسان معاصر قرار دارد و شهر در فواصلی کوتاه، بارها و بارها، ساخته میشود.
بلند همه چیز است.
تایم لپسِ پروژه وست 57 اثر بیورک اینگلز در فضاهای مجازی دست به دست میچرخد، در نیویورک هذیانی آرامشی برقرار است. ساختمانی نه چندان بلند با حیاطی وسیع در مرکزش در کنار جعبههای نیویورکی چشمک میزند. سالهاست در غرب، ساختمان متمایز بلندی ساخته نشده است. هر آنچه در نیویورک ساخته شده، اجسادی هستند که به زور فناوری، سرپا نگه داشته شدهاند؛ تابوتهایی عمودی.
معماران بزرگ دنیا آثار بلند متمایز خویش را در گوشه دیگری از دنیا میسازند. ساختمان تلویزیون ملی چین، مناره مسیناژ، برج خلیفه و برج کینگدام ریاض که هم از حیث ارتفاع و هم از حیث دستاوردهای معمارانه شهرتی جهانی یافتهاند، همه در شرق جهان قرار دارند؛ نیویورک تبدار تشنه آبی است که بسیار از آن دور است.
جهان معاصر در پی دژاوویی دیگر است، تصویری که از شرق جهان آغاز شده است. توکیو و شانگهای، پکن و سئول شهرهایی هستند انباشته از ساختمانهای بلند، از زوایایی شبیه نیویورک. برجهای متقاطع اثر گروه بیگ، برج های دوقلو از ام وی آر دی وی و به ویژه پروژه لینکِد هیبرید اثر استیون هال که با ایده “شهری در درون شهری دیگر” در طراحی بلند مرتبهها تغییر ایجاد کرده، همگی اشارهای به مفهوم بازتولید گرههای شهری دارند.
بلند مرتبهها دیگر از نشانهی شهری بودن رهایی یافته و تقریبا تمامی بلوکهای شهری ترفیع یافتهاند. بالکنهای متعدد در ارتفاعهای گوناگون انسان معاصر را به فضای باز دعوت میکنند. کلان شهرها در پیوند با فضای مجازی در جهانی سیال به هم گره خوردهاند. گرههای واقعی و مجازی شهری، هندسه تازهای را تعریف کرده و کلان شهرها در لایه های متعدد بازتعریف میشوند. دیگری خبری از متروپولیس فریتز لانگ نیست، کلان شهرها برجهای بابلی هستند که در آن انسانها، بی زبان مشترک ولی با هندسهی مشترک در کنار هم زندگی میکنند، بابلی که ایناریتو آن را بستر روایتهای خویش میکند.
پروژهی های لاین از دیلر و اسکوفیدیو و رنفرو در نیویورک در حالی که در نام خویش نیز با ایهام به بلندی اشاره میکند، گرههای شهری نیویورک را به هم می دوزد. این پروژه که فاز سوم آن در حال اجراست، در ترازی دیگر نیویورک را دوباره میسازد؛ ادراکی تازه از شهر. همچون دستمال مرطوبی بر پیشانی نیویورک، تب آن را کاهش داده و های لاین، خط شروع این” بلند مرتبگی سیا” است و نیویورک، توازن میان کوتاه و بلند را فهمیده است.
به نظر میرسد که جهان، آماده پدید آمدن شهرهای سیال شده، شهرهایی که چرنیخف آنها را تخیل میکرد. در جهان هتروتوپیا یی امروز، شهرها در لایههای مختلف محلی، منطقهای، ملی و جهانی بازتولید میشوند. شهرهایی مرئی که در تناظر با شهرهای نامرئی ایتالوکالوینو، ادبیات معماری جهان آینده را خواهند ساخت.
شاید بلند بودن در معماری جهان آینده، یک ضرورت ناخواسته باشد و رویارویی با آن علاوه بر تسلط به فناوری، زیباییشناسیهای نوین و مسئله انرژی، شناخت عمیقی از هندسه لایه لایهای سیال میطلبد. این شناخت و در امتداد آن ساختن شهرهای آینده، دویدن روی تیغ است و معمار آینده، یک بلید رانر.
منابع
Cooke,Catherine (1984), The Russian Avant-Garde: Art and Arcihtecture,AD Profile, st Martins Press.
Dehaene, Michiel & De Cauter, Lieven ( 2008),Heterotopia and the City: Public Space in a Postcivil Society, Taylor & Francis Ltd, London, United Kingdom.
Jencks, Charles (1977),The Language of Post-Modern Architecture, Rizzoli New York.
Jencks, Charles (2005),The Iconic Building, Rizzoli New York.
Koolhaas, Rem (1978), Delirious New York, A Retroactive Manifesto for Manhattan,The Monacelli Press, New York.
Koolhaas, Rem(1995), Generic City, The Monacelli Press, New York.
Nakamura, Toshio(1988), Architecture and Urbanism Journal (A+U),American High-Rise Buildings, Yoshio Yoshida, a+u publishing Co.,Ltd,Tokyo,Japan.
Sadler, Simon(2005), Archigram: Architecture Without Arcitecture, MIT Press.