و شهر صحنه زندگی است!
گفتگو با محمد بهشتی
آلودگی هوا پدیده ای جدید و تهران به ذات خود آلوده نیست …
احمد زهادی: در تابستان سال گذشته گفتگویی در خصوص شهر، معماری و زندگی همسو با پایداری داشته ایم، امروز مایلم از زاویه دیگری نقطه نظراتم را با شما مطرح نمایم که فکر می کنم تا به حال کمتر راجع به آن بحثی صورت گرفته باشد و مایلم نظرات و راه حل های کاربردی و اجتماعی را از حضرتعالی جویا شوم.
همان طور که مستحضرید امروز شهرهای زیادی در کشور دچار خطر آلودگی هوا شده اند (تهران، تبریز، اصفهان و …) و به نظر من این شهرها در آلودگی حل شده اند و بطور قطع مردمان شهروندان زیادی دچار صدمه های روحی- روانی و جانی می شوند، این آلودگی که ناشی می شود از همه مواردی که مدام در رسانه ها اعلام می گردد مثل تردد زیاد و بی رویه وسایط نقلیه، ساختمان های صنعتی واقع در حاشیه شهر، استفاده از سوخت نامناسب و …» ساخت و سازهای بی رویه بخصوص در تهران و احداث ساختمانهای بلند و پر تراکم در کوچه ها و ورودی های تنگ شهر، باعث صرف انرژی زیادی بیش از حد متعارف میگردد و به زعم بنده عامل مهمی در آلودگی هوای شهر میشود زیرا این ایجاد تراکم تحت الگوی مصرف انرژی کنترل شده نیست و پس از آن هم که جمعیتی که در این واحدهای آپارتمانی زندگی میکنند این مشکل ادامه دارد و همه این موارد در کنار همدیگر عواملی مهم در داشتن شهر آلوده است. سوالم از حضرتعالی این است که آیا با این موارد که اشاره کردم عاملی برای بحران شهر (به لحاظ زندگی همسو با پایداری محسوب می گردد؟
آیا اینطور است که تهران به عنوان پایتخت ایران و ایران نیز دارای تمدنی کهن و یکی از مهمترین کشورهای دنیا به لحاظ فرهنگی، اجتماعی – اندیشه و تفکر و ارزشهای معنوی در معرض خطر است؟ و این ساخت و سازهایی که بدون الگوی مصرف انرژی انجام میشود و مهاجرتهایی بی رویه در کنار یکدیگر بحران های جدی یکی از مهمترین آنها آلودگی هوا را با خود به همراه دارد؟ آیا به نظر شما مجله معماری که رسانه این حرفه بوده و رسالت آن برای ترسیم تصویری شفاف و تأکید به شهری پایدار و ارائه راهکارها در این حرفه است، چه توصیه هایی می تواند برای حرکت رو به بهبود داشته باشد؟
در گفتگوهای قبلی شما جمله ای را اشاره کرده بودید که در شماره ۳۹ مجله معماری و ساختمان هم منتشر شده بود که: معمار باید لباسی بر قامت محیط بسازد که برازنده قیمت ساکنینش باشد. لباسی که هم اندازه اندامش باشد و هم برازنده شخصیتش، یعنی هم نوع نیاز عملکردی را پاسخ گوید و هم برازنده شخصیتش
محمد بهشتی: اولا امروز دیگر کسی نیست که منکر موضوع آلودگی هوا شود. چرا که موضوع آلودگی اکنون حتی با حس لامسه که ضعیف ترین حس ما است و حتما باید فاصله هر چیزی با ما صفر باشد تا متوجه اش شویم هم درک میشود. دیگر چیزی در دوردست ها نیست که حس آن تنها از عهده کسانی که چشم بصیرت دارند بربیاید و آنان که فقط با حس لامسه امورات می گذرانند، منکرش شوند. امروز وقتی تنفس می کنیم آن را متوجه می شویم و اطرافیان ما بر اثر آلودگی هوا می میرند. موضوع دیگر این است که آیا آلودگی هوا اقتضای تهران است یا خیر و آیا تهران در وضعیتی قرار دارد که ذاتا جاذب آلودگی است؟ بررسی سابقه تاریخی تهران، حداقل از زمانی که پایتخت شده، نشان میدهد که آلودگی هوا پدیده ای جدید است و تهران به ذات خود آلوده نیست. حتی در وضعیت فعلی هم ایام عید نوروز که جمعیت از شهر خارج می شوند و ترافیک سبک میشود و مصرف گاز خانگی پایین می آید، شاهد هوایی پاکیزه و تازه هستیم. پس مسئله شبیه این بیت معروف است:
اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیب که هست از مسلمانی ماست
تهران هم از این نظر عیبی ندارد، اگر عیبی هست در اثر رفتار ماست. به نظر من ریشه موضوع در این است که طی چند دهه اخیر فعل و انفعالات ما در شهر در تاریکی اتفاق افتاده است. به چه جهت در تاریکی؟ همچنان که امروز شما و همسایه دیوار به دیوارتان در تاریکی نسبت به هم به سر می برید. اگر در خیابان با هم برخورد کنید، یکدیگر را نمی شناسید و گویی هیچوقت همدیگر را ندیده اید. در صورتی که گاه فاصله شما با او کمتر از ۴۰ سانتی متر است و صدای او را از پس دیوارها می شنوید. دراین به معنا گویی شهر به پیکسل های کوچکی تبدیل شده که با کنار دستی خود کاری ندارند. در این تاریکی اغلب تصمیماتی می گیرند به دنبال باور چهار دیواری – اختیاری کاری به تبعات جانبی آن بر دیگران و بر محیط ندارد. گاهی این چهار دیواری یک آپارتمان است، گاهی محوطه کارگاه ساختمانی، گاهی یک اداره، و گاهی دامنه حوزه جغرافیایی یک سازمان. یک جریان توفنده و هم افزا از فعل و انفعالات رخ داده در تاریکی باعث شده تا شهر ما به وضعیت کنونی دچار شود. شهر در تاریکی همانند انسانی است که سامانه عصبیش مختل شده و دیگر نه میشنود، نه می بیند، و نه طعم چیزی را می چشد. اما از طرف دیگر بنا بر تحولات فرهنگی و اجتماعی ای که در شهر اتفاق می افتد، شهر کم کم در روشنایی قرار می گیرد. سرانجام چشمها می بیند، شامه ها استشمام می کند، و گوشها میشنود. مثل این که سامانه عصبی جامعه شهری فعال می شود. امروز شاهد هستیم که جامعه نه فقط نسبت به آلودگی بلکه به زشتی سیمای شهر، به صداهای مزاحم، به رفتارهای دور از ادب اعتراض دارد. چرا؟ به این دلیل که شهر تازه دارد دیده، بوییده،و شنیده می شود. حالا با وضعیتی مواجه شده که وقتی سامانه عصبی مختل بوده پدید آمده است. حال که سامانه عصبی فعال شده فقط زشتیها و ناهنجاریها خودنمایی می کنند. از این جهت به نظر من خوب است که همه دارند از آلودگی صحبت می کنند. یعنی اتفاق خوبی در حال وقوع است.| نه اینکه آلودگی هوا اتفاق خوبی باشد. این توجه اتفاق خوبی است. برای برطرف کردن ناهنجاریها ابتدا باید آسیبها را شناسایی کرد. سوال اصلی این است که آسیب آلودگی ناشی از برج هایی است که ساخته شده؟ از تعداد اتومبیلی است که در شهر رفت و آمد می کند؟ ترافیک سنگین است؟ البته اینها هم موثرند ولی مسئله اصلی چیست؟ گاه ما سر انگشتان زخم است بنابراین انگشت روی هر عضوی که میگذاریم احساس سوزش و درد می کنیم. پس اگر انگشت درمان شود همه مشکل حل خواهد شد. حال نکند مشکل فقط در انگشت تهران باشد؟ اکنون که سامانه عصبی شهر در حال فعال شدن است وقت خوبی است که بپذیریم شهر محلی برای زندگی است، نه جایی برای رفت و آمد. خوب می دانیم که از عوامل اصلی آلوده کننده هوای تهران اتومبیل ها، صنایع، و حجم انرژی فسیلی در حال مصرف شهر است. تا به امروز ما میزان مصرف را مفروض قرار داده ایم و راه حل هایمان از جنس بهبود کیفیت بنزین و استفاده از فیلتر و افزایش سرعت ترافیک و غیره برای کاهش حجم آلودگی بوده است. اما به فکر روند افزایش تعداد اتومبیل نبوده ایم. مثلا اتوبان صدر را دو طبقه کرده ایم و شبکه اتوبانی را گسترش داده ایم که سرعت را زیاد کنیم. طبق محاسباتی که معاونت حمل و نقل شهرداری تهران و سازمان ترافیک، براساس مدل سازی های جدید، انجام داده اند معلوم شده اگر تمام طرح های عمرانی در برنامه ریزی ها از قبیل شبکه های ارتباطی قابل تصور، تمام بزرگراههای پیش بینی شده، تمام تقاطع های غیر هم سطح، و حتی تمام ایده های فانتزی اگر تا سال ۱۴۰۰ عملی شود، باز هم با توجه به نرخ افزایش استفاده از اتومبیل هیچ بهبودی در وضعیت ترافیک تهران اتفاق نمی افتد. یعنی سرعت افزایش جمعیت از سرعت تمهیدات بیشتر است؛ در حالیکه بسیاری از این تمهیدات به خاطر احتیاج به منابع مالی، موانع حقیقی، موانع مالكیتی و … امکان وقوع ندارد. اگر قرار باشد عرصه های شهری، نه داخل خانه و پلاکها، مکان زندگی و زندگی کردن به معنای برخوردار از عطر و طعم، کیفیت، و خاطره باشد این اتفاق فقط با مکث ممکن می شود. اگر شهر بخواهد صحنه زندگی باشد، سرعت باید کم شود. باید آهسته حرکت کرد. بنابراین باید تمام عواملی که مخل این زندگی هستند را برچید. این سوال پیش می آید که چه کنیم تقاضای سفر کاهش پیدا کند تا کاهش سرعت مشکل ایجاد نکند. زیرا به هر حال مردم بنا به تقاضایی که دارند در شهر جابجا می شوند؟ شبکه بزرگراهی در تهران، شهر را به یک مجمع الجزایر زیستی تبدیل کرده است. اگر در این جزیره که از چهار جهت میان بزرگراهها محدود است مدرسه مناسبی برای بچه شما نباشد شما ناچارید به خارج از آن بروید. بنابراین یک سفر شهری تولید می شود که سرعت در آن مهم است. ما چند تا از این جزیره ها مثل مجتمع آتی ساز در تهران داریم که چاره ای جز سفر شهری با اتوموبیل برای شهروندان نمی گذارند. در طرح تفضیلی اصطلاحی وجود دارد برای تعریف این موضوع با عنوان سرانه. وقتی سرانهها محقق شوند دیگر چه ضرورتی دارد که افراد سفر شهری داشته باشند؟ آنها اگر بتوانند پیاده مایحتاج خود را تامین کنند، طبیعتا استفاده از اتوموبیل کاسته می شود. نکته دیگر طول سفر است. سفرهای ۱۰ کیلومتری و ۱۵ کیلومتری روزمره در تهران امروز بسیار فراگیر است. برای کم کردن بهانه سفرهای شهری باید تدابیری اندیشید که مبدا و مقصد را به هم نزدیک و فاصله را کوتاه کند. باید برای تمام پروژه هایی که میخواهند اجرا کنند طول سفر و میزان تقاضای سفر را بسنجند. قبل از رواج اینترنت شهرداری مطالعه ای انجام داده بود و به این نتیجه رسیده بود که اگر پیک بادپا تقویت شود تا قبض های آب، برق، و … را از در مجمتع ها گرفته و پرداخت کند، با هزینه ای اندک میشد چهارصد هزار سفر در روز را کاهش داد. با اندیشیدن به راه حل های مشابه میتوان تقاضا و طول سفر را کاهش داد. البته در کنار آن باید بنزین با کیفیت مطلوب عرضه کرد و فکری برای آلایندگی کارخانجات نمود. راه حل های نرم افزاری میتواند با هزینه ای کم مسائل بزرگی را حل کند. در حقیقت ما باید در فکرهایمان تجدید نظر کنیم. انگشت زخمی تهران فکر ماست.
زهادی: مطالبی که شما فرمودید مربوط به اشارات فرهنگی و اجتماعی است، اما به لحاظ عدم رعایت قوانین در این زمینه و تبعیت نکردن از طرح جامع و … آیا آسيب حساب می شوند؟ با این موارد باید چطور برخورد کرد؟
بهشتی: مسلما شهرها به برنامه شهری احتیاج دارند اما خیلی مهم است که این برنامه ریزی با چه ترازویی سنجیده شود. با ترازوی شهر به مثابه صحنه زندگی یا شهر به عنوان صحنه ارائه خدمات؟ شهرهای زیادی در دنیا هستند که با معیارهای برنامه ریزی شهری بسیار منطبقند اما شهر قابل تحملی نیستند و شهریت ندارند. ما به برنامه ریزی شهری احتیاج داریم اما نباید به آن اکتفا کنیم. اگر از منظر زندگی شهری به برنامه ریزی شهری نگاه نکنید حتی اگر طرح های جامع و تفضیلی عین به عین هم اجرا شود تضمینی وجود ندارد که اوضاع بهتر از آنچه هست، شود. بسیاری از معضلات کنونی شهر ناشی از طرح های جامع و تفضیلی هستند. بسیار می شنویم برنامه ریزان شهری اعتراض دارند که کمتر از ۴۰ طرحی که ارائه کرده اند اجرا شده است. اما قوانینی که ما تحت عنوان طرحهای جامع و تفضیلی میگذاریم حداقل باید با بستر طبیعی تهران سازگار می بود که نبوده، پس اثرات اجرای همین میزان از طرح ها هم تاثیرات فراوانی روی زندگی ما گذاشته است. مثلا همه امروز منتظر زلزله بزرگی در تهران هستیم. اخرین زلزله ویرانگری که در تهران میشناسیم در زمان فتحعلی شاه اتفاق افتاده است. در آن زمان که سازمان زمین شناسی وجود نداشته و نمی دانستند گسل های تهران کجاست. در اخبار آن زلزله اما خرابی مهمی در شهر تهران گزارش نشده و هر چه خرابی است در روستاهای اطراف شهر اتفاق افتاده که امروز منطقه ۱ و ۲ شهرداری است. سوال اینجاست چطور در گذشته سازمان زمین شناسی وجود نداشت و نقشه گسل ها را نداشتند ولی تهران را در دورترین نقطه نسبت به گسلها بنا کرده اند اما امروز که ما سازمان زمین شناسی داریم و جای گسلها را هم می دانیم طرحهای جامع و تفصیلی در این باره بی توجهی نشان داده اند؟ اگر باز هم در تاریخچه گذشته تهران دقت کنید می بینید که شهر در توسعه خود در خیابان اصلی داشته است؛ شریعتی (جاده قدیم شمیران) و ولیعصر جاده پهلوی. هر دو جهت شمالی- جنوبی دارند و هیچ احتیاجی به پل و کندن کوه نداشته و کاملا روی بستر طبیعی خود بوجود آمده اند. اما بزرگراه نیایش که بر اساس طرح جامع ساخته شده چقدر تپه ها را بریده و قنات ها را مسدود کرده است. نتیجه اش اینکه در سعادت آباد گاهی ساختمانها شروع به فرو رفتن در زمین می کنند. در آخر می خواهم بگویم که حرف شما درست است. ما به برنامه ریزی شهری احتیاج داریم اما اولا نباید به آن اکتفا کنیم و ثانیا باید در ترازوی زندگی شهری آن را بسنجیم.
منتشر شده در شماره 45، زمستان 94