مدرسه سازی و غیاب معماری ایرانی
احمد زهادی
سرمقاله شماره 26 فصلنامه معماری و ساختمان
در این شماره مجله به موضوع معماری مدرسه پرداخته ایم چرا که رویکرد حرفه ای به طراحی و ساخت مدارس در کشور را نه فقط به مثابه پاسخ دادن به نیازی فرهنگی که ضرورتی اجتماعی و تاریخی ارزیابی می کنیم. جای تردید نیست که نگاه معمارانه به مدرسه سازی در ایران، پیشینهای دور و دراز دارد؛ کشفیات باستان شناختی در شهر تاریخی توس نشان میدهد که در سده پنجم هجری شمسی معماری مدرسه در ایران وجود داشته است هر چند که آثار آن ویران شده و فقط به پلان و نقشه اش، آن هم با اما و اگر زیاد، دسترسی داریم. با این حال می توان به مدرسه باباقاسم (امامیه) در اصفهان اشاره کرد که در اوایل سده هفتم هجری شمسی ساخته شده و اگر همین مدرسه را به عنوان زیربنای مدرسه سازی در ایران قلمداد کرده و معماری آن را با مدارس امروزه مقایسه کنیم، پی به تفاوت آنها خواهیم برد؛ در واقع به این نتیجه می رسیم که معماری از مدرسه سازی کشور رخت بربسته است. آن مدرسه، مجموعه ای از عناصر و ویژگیهای معماری تاریخی ایران را در بر گرفته است و مدارس امروز – عمدتا و نه همه – صرفا چهار دیواری هایی از آجر و سیمان و آهن هستند که چه بسا همین فقدان معماری در آنها و تاثیرات روانی خلاء زیبایی شناسی بنا، موجب دلزدگی و گریز دانش آموزان از مدرسه و درس شده و نرخ رشد تحصیلی در مقاطع مختلف را پایین آورده است. جای دور نرویم، مدرسه دارالفنون در پایتخت کشور، نماد معماری و دانش نوین در ایران شناخته می شود که سرآغاز مدرنیته ایرانی نیز به شمار می آید.
این مدرسه کار گروهی از معماران به نام ایرانی است که حرف و حرفه خود را از تجربه و کارورزی به دست آورده بودند؛ معمارانی همچون میرزا رضا، محمد تقی خان معمار باشی و لرزاده … آنها انگار برای تاریخ کار کرده بودند که اثر فکر و عمل شان چنین شکوهمندانه به یادگار مانده است؛ و حتی معماران خارجی، همچون مارکف که دارالفنون را بازسازی کرده است به شیوه و و روش معمارانه آنها وفادار مانده اند. اما واقعیت این است که از معماری دارالفنون جز همین خاطره چیزی در بایگانی و حافظه تاریخی ما نمانده است؛ نگاهی گذرا به مدرسه هایی که طی دهه های گذشته ساخته شده به روشنی نشان میدهد که معماری از مدارس جدا شده و آنچه مد نظر قرار گرفته، ایدهی پرداختن و ساختن فضاهایی برای نشستن و برخاستن دانش آموزان و دانشجویان بوده است و می توان بر این مدعا پای فشرد که مدارس کشور، مصداق بارز جدایی فضا از عملکرد در معماری است! چرا که هر یک از این دو عنصر در ساخت و ساز بناهایی که مدرسه خوانده می شوند ساز جداگانه خود را می زنند و حتی در بسیاری مدارس اساسا ” فضا” دیده نمی شود برای آنکه متوجه فضا در مدرسه شویم کافی است گذری و نظری به حیاط دارالفنون بیندازیم که طبیعت را به درون خود فراخوانده است و تزیینات چشم نواز و گچبری رنگی دیوارهای آن هم جای خود دارد.
در همان مقطع تاریخی البته مدرسه رشدیه در تبریز و مدرسه شوکتیه در بیرجند و… پدید آمده اند که آنها نیز “معماری دارند تا جایی که مقرنس کاری سردر، و تزیینات کلاه فرنگی و طاق نماهای مدرسه شوکتیه را در نوع خود کم نظیر می دانند. در سطوح آموزش عالی نیز باید به بنای قدیمی دانشگاههای تهران تبریز، شیراز و همدان اشاره کرد که هر یک متصل به یک ایده ی معمارانه و واجد ارزش های زیبایی شناسانه اند. همچنین مدرسه عالی مدیریت (دانشگاه امام صادق) از جمله نمونه های مثال زدنی تلفیق معماری با فضای آموزشی است که متاسفانه از این دست آثار در دوران جدید معماری کشور بسیار کم داریم. از سوی دیگر اگر به رابطه میان معماری و وابستگی دانش آموزان و دانشجویان به فضای تحصیلی بیندیشیم به این واقعیت می رسیم که خلاء آن حتی بار روانشناسانه هم دارد چنانکه بودش موجب افزایش انگیزه و نبودش عامل رخوت و خستگی روح و روان می شود.
فضامندی و فضاسازی در معماری مدارس به ویژه در کلان شهرها، نیازمند توجه و تامل دو چندان است چرا که عواملی همچون آلودگی هوا، ترافیک شهری، اصوات ناخوشایند وسایل نقلیه و … در بروز وضعیت غیر طبیعی فضای شهری دخیل اند و خودآگاه و ناخودآگاه شهروندان را متاثر از خود می کنند که در این میان ناگفته پیداست خیل عظیم آنها که روانه مدرسه می شوند بیش از همه از این آفتهای مخل زندگی شهری آسیب می بینند.در روستاها و شهرهای دور افتاده هم که داستان دیگری جریان دارد تا جایی که بعضا در ساخت یک مدرسه حتی اصول اولیه ایمنی بنا و تجهیزات گرمایشی و سرمایشی نیز نادیده گرفته می شود چه رسد به معماری و زیبایی شناسی بنا؟ شاید یکی از علت های اصلی فقدان معماری در بنای مدارس را باید در دولتی سازی آن از آغاز شکل گیری این مکان های آموزشی، جست و جو کرد. مدرسه به عنوان یک نهاد رسمی، که سرمایه گذار و کارفرمای آن دولت بوده، صرفا مکان و محلی برای نشستن و برخاستن دانش آموزان و دانشجویان تلقی شده و ضرورت توسعه ی فراگیر – که البته در چند و چون آن باید تردید کرد به این ذهنیت که ” مدرسه، اردوگاهی موقت است” دامن زده و به آن نقشی صرفا کاربردی داده است. بنابرین اکنون که در ایران جریان خصوصی سازی شکل گرفته، دولت باید کار مدرسه سازی را به بخش خصوصی و متخصصان و معماران واگذار کند. نکته اینجاست که معماران را در تمامی پروژه های مدرسه سازی دخیل کنیم. بنا به گفته های یکی از مدیران وزارت آموزش و پرورش، طی سال های پس از انقلاب تا پایان اسفند ۸۹ “خیرین مدرسه ساز” جمعا در ۱۵ هزار و ۷۰۰ پروژه در قالب ۹۰ هزار کلاس درس سرمایه گذاری کرده اند. این میزان مشارکت خیرین، جای سپاس دارد اما باید دید که آیا معماران در این تعداد پروژه نقشی داشته اند یا نه؟ آمار نشان میدهد که دولت در ۲۶ سال گذشته هر سال 1.3 میلیون متر مربع مدرسه ساخته است و به جرات می توان ادعا کرد که معماری ایرانی در این میزان ساخت و ساز به حاشیه رفته و نادیده گرفته شده است. اکنون اگر به آینده می اندیشیم وقت آن است که معماران به مدارس باز گردند.