معماری بوم گرا
گفتگوی نعیمه محمدی با مصطفی جلیلی خیابانی
مصطفی جلیلی خیابانی در دوران کاری خویش تجربههای متنوعی را در حوزههای مختلف معماری و شهرسازی آزموده و به مرحلهی اجرا رسانیده است. همچنین سالها در سمت مدیرعامل مهندسین مشاور گزینه، پروژههای مختلفی را مدیریت کرده است. او نقش معمار را فراتر از طراحی کالبد میداند و خود نیز در پروژههایش تا طراحی فرآیندها و کنشها پیش رفته است؛ رویکردی که در سالهای اخیر توجه ویژهای به آن صورت گرفته است. این گفت و گو به تشریح نگرش و تجربههای این معمار میپردازد.
در نگاه شما معمار باشی قدیم دارای نقشی جامع تر از معمار امروز بوده است و در این دیدگاه، معماری را بیشتر طراحی یک فرآیند میدانید تا طراحی یک کالبد. میتوانید توضیح بیشتری در مورد تفاوتی که این نوع معمار بودن دارد و علت کمرنگتر شدن این نقش دهید؟
معماری بومگرا و متمرکز بر ضرورتهای محیط زیست و مشارکت اجتماعی میتواند آن نوع معماریای باشد که ما را به نقش تاریخیمان یعنی “معمار باشی” _Advocate Architect _ پیوند میزند. بنظر این یک ضرورت تاریخی است و دامنه نیاز به آن گستره کره خاکی ما است. چند قرن است که نظام متکی بر ساختارهای متمرکز و جدا از مشارکت اجتماعی و بر مبنای تولید منفعت برای یک جریان کوچکی از جامعه بشری بر زندگی بشر مسلط شده و معماری محیط زندگی انسانها را در دست گرفته است. این جریان علاوه بر تخریب لجام گسیخته محیط زیست، انسانها را از مشارکت اجتماعی در معماری محیط زندگی خودشان محروم ساخته است. مشارکت اجتماعی در معماری محیط امری ضروری است و رسیدن به آن بسیار دشوار. اما مانند هر ضرورت دیگری در زندگی بشر به باور، عمل و سخت کوشی نیاز دارد. خوشبختانه با گسترش دانش اجتماعی آگاهی گسترش یافته و باور به این ضرورت در حال فزونی است. خلق ابزارهای نوین هم امکان عمل را فراهم کرده و از سویی دیگر عمل و سخت کوشی هم در ذات طبیعی نوع بشر است.
تجربه نشان میدهد انسانها با نگاهی فرانگر ضرورت های بزرگ را در کارهای متنوع و در مقیاسهای مختلف تجربه میکنند تا رود خروشان میلیاردی آنها آن ضرورت را در زندگی نوع بشر حاکم کند. از این زاویه در هر گوشهای میتوان به این امر خطیر اهتمام بخشید به امید آن رود خروشان.
به نظر میرسد شما در پروژههای خود مانند پروژه وارش در جهت عملی ساختن این نگاه فرانگر پیش رفتهاید و به خوبی توانستهاید خود را از چهارچوبی که در آن معمار صرفا طراح فضا و کالبد تلقی میشود برهانید. اگر امکان دارد کمی در مورد فرآیند انجام این پروژه توضیح دهید.
تجربه “وارش” برای من و دوستان زیادی که این تجربه را همراهی کرده اند و درحال حاضر دست اندر کار آن هستند تلاشی بوده است در جهت معماری بوم گرا. عنوان مجله یعنی “فرآیند و استراتژی طراحی معماری” به من این فرصت را داد که با بازگویی این تجربه در فرصت کوتاهی بیشتر باور کنم که “معماری بوم گرا” راهی ضروری و پیمودنی است.
“وارش” تکه ای از جنگلی است از نوع جنگلهای هیرکانی که بهعنوان میراث طبیعی بایستی حفظ گردند. این جنگل در حاشیه تالاب کیاشهر که یک منطقه حفاظت شده است قرار گرفته و هجوم شهر تا لبه جنوبی و غربی آن رسیده و به نوعی در محاصره یک شهر چند ده هزارنفری قرار گرفته است. مجموعهای است به مساحت 20 هکتار شامل جنگل و بخشی از تالاب که یک میکرواکوسیستم تلقی میگردد.
این محدوده با یک طرح و کتابچه مصوب از طرف سازمان منابع طبیعی با یک قرارداد اجاره به مدت 15 سال (که 14 سال آن گذشت) در اختیار مجری طرح (تعاونی مجد بندر کیاشهر) گذاشته شده است.
من از ابتدا بعنوان یک معمار بوم گرا نقشی در این چرخه 14 ساله داشتهام. تجربه این پروژه به ویژه نشان داد که بایستی با رویکردی کاملا فرآیندی، مؤلفههای موثر را رصد کرد و بازخورد مسائل را در تصمیمگیری دخیل کرد تا به شکلی نسبتا ارگانیک این موجود زنده (میکرواکوسیستم) به حیات خود ادامه دهد. طرحمایه سایت چند بار بدنبال لزوم تغییر در محتوای ماموریت بازنگری شد و تغییر کرد. از یک سایت کاملا مغایر با بایستههای این اکوسیستم ناشی از طرح مصوب آغاز به طرحمایه سایت مدرسه کودک و طبیعت وارش رسید.
پس شما صورت مساله را هم در طول زمان و بسته به شرایط مورد بازنگری قرار دادید. فکر میکنم همراه بودن شما بهعنوان معمار در کنار پروژه به بقا آن کمک کرد، در حالیکه بسیاری وقتها همراهی معمار تا پایان ساخت پروژه صورت میگیرد و به بهره برداران سپرده میشود. اما در این پروژه به نظر میرسد هم بهره برداران در طول ساخت دخیل هستند هم شما در بهرهبرداری از پروژه.
با توجه به ضرورتهای منطقه در جهت حداقل مداخله در سایت، چه روشهایی را برای حفظ و در عین حال ایجاد فضاهای موردنیاز بکار گرفتید؟
تحلیل محیطی مشخص کرد که سازمان فضایی این اکوسیستم را بایستی متکی به سطحبندی حفاظت شکل داد. حوزههای مختلفی معین و کد گذاری شدند بطوری که در هر حوزه تنها برخی اقدامها صحیح هستند. در بخشهای حفاظت کامل، میتوان رفتارهای محیط طبیعی را دور از هرگونه عامل مداخله مشاهده کرد. در ارتباط با عناصر کالبدیای که برای فعالیت انسان در این محیط ضروری است تلاش شده که کمیت و تنوع سازهها و مصالح بکار رفته به حداقل رسانده شود. گروه دستاندرکار با نگاه واقع بینانه به توان مادی و غیرمادی خود تلاش کرد از بین امکانات آنهایی را انتخاب کند که هم همگرایی با محیط طبیعی داشته باشند و هم بهعنوان یک عنصر در عرف منطقه جای خود را پیدا کرده است. مصالح بکار رفته بطور عمده عبارتند از تیرهای برق مستعمل، چوب نراد (که یک جوب وارداتی است)، ورق گالوانیزه کرکره شده حتی المقدر بدون رنگ، بلوک سیمانی بدون رویه کاری اضافی و فقط در قسمتهای تر استفاده محدود از بتن و ملات و کاشی. عمده این عناصر را میتوان بازیافت و در شرایط دیگر مورد استفاده قرار داد.
چه تعاملی بین این پروژه با جامعه محلی صورت گرفت؟ فکر میکنید این تعاملها در حفاظت از اکوپارک موثر میباشند؟
بکار گیری نیروهای بومی، با خود دانش بومی و حتی به روز شده را به ارمغان آورده است. جوانان صیاد این بوم که دهها نوع گره در تورهای ماهیگیری را آموختهاند و از اجدادشان نحوه ساخت قایقهای چوبی را همراه دارند توانسته اند علاوه بر خلق تورهای متنوع برای بازی بچهها کلیه سازههای چوبی را برپا کنند. آنها با درسی که از خاصیت زمین ماسه زار میدانند ستونها را با استفاده از تیرهای چوبی مستعمل در زمین سیراب شده از آب فرو کردند و سالهاست که این ستونهای چوبی بدون استفاده از پی سقفهای سازههای ما را در مقابل بادهای سهمگین نگه داشتهاند. آنها حتی سازه یک اسکله را با همت جمعی و با همین روش ساختند و پارک ساحلی کیاشهر را دارای یک اسکله کردند. ای کاش میتوانستیم زوجی که گالیهای سقفها را بافتند در گروه نگه داریم و به این روش سقفهایمان را میپوشاندیم. این حسرت را بیان کردم چون وقت گفتن محدودیتها نیست و از هر روزنهای برای امیدوار بودن باید بهره گرفت. محدودیتها داستان بدون شرح است.
در پروژه وارش حتی شما تعاملهای انسانی را معمارگونه هدایت کردید. این همان دید جامعی است که میتواند نقش آفرینی یک معمار را در حوزههای مختلف اجتماعی و محیط زیستی پررنگتر سازد. مدرسه طبیعت چه دستاوردهایی با خود دارد؟
این روزها زندگی با کودکانی که بویژه در کارگاههای آزاد مدرسه کودک و طبیعت وارش (پنج شنبهها) شرکت میکنند این امید را در دل آدمی زنده میکند که انسان در درون طبیعت نهفتهاش توان ساختن و کار جمعی را دارد. کودکان ساعتها آزاد از هر دستورالعملی و با تکیه به طبیعت درونشان با بی پروایی رویاها میپرورانند، با سخت کوشی تلاش میکنند رویاهایشان را عملی کنند و از همه مهمتر بدون هیچ نسخهای و فقط به علت ضرورت به فکر و کار جمعی میپردازند. امید است ذینفع شدن خانوادههای منطقه بواسطه حضور فرزندانشان در این مکان نیروی بزرگ اجتماعی شکل بگیرد که تا با حضور و عمل این نیروی اجتماعی هم این میکرو اکوسیستم بتواند به حیات خود ادامه دهد هم در خدمت ضرورتهای محیط زیست و مشارکت اجتماعی قرار گیرد.
امید دیگر این است که مدارس معماری بومگرا از دل این مدارس طبیعت خلق شوند.
منتشر شده در شماره 46، بهار 95