برج مسکونی مهرآفرین
زندیگان / محمد رضا نیکبخت
برج مهرآفرین پروژهای است که تلاش کرده بیش از آن که یک برج باشد، یک بازاندیشی برای برخورد با پدیدهای باشد که همواره برای ما امری مناقشه برانگیز و مسئله دار بوده است. شاید بخشی از این مسئله دار بودن به دلیل تغییرات ناگهانی در شیوههای معماری و ساخت و ساز ما باشد و برج به عنوان مصداقی از آن برای ما همچون غذایی دیرهضم است. مسئله برج همواره مسئله میان منفعت عمومی و مالکیت خصوص بوده است. برج نشینی یک فرم سکونت است که در آن شهر به مثابه یک چشم انداز برای تماشا خود را به یک مالکیت خصوصی عرضه می کند که فضای داخل برج را خریداری نموده است. اما از دیگر سو، این چشم انداز از برج به شهر، پتانسیل مخدوش کردن چشم انداز طبیعی شهر و خط آسمان نرمال آن را دارد. و به همین دلیل برج از چشم انداز شهر، بیشتر خود را به عنوان یک مزاحم عرضه میکند.
درباره مخدوش شدن سیمای طبیعی شهر، نیازی به درازا سخن گفتن نیست. شهرهای ما امروز، افق خود را از دست دادهاند. موجبات محو و مخدوش شدن این افق را ما فراهم آوردهایم. گویی تصمیمات و عمل ما در این سالها موجب شده است که رنگ آبی از آسمان و رنگ خاکی از زمین برچیده شود و به جای آن یک چادر خاکستری بر افق شهرهای ما نقش ببندد. در حقیقت افقی که در آن آبی آسمان و خاک زمین در سیاقی چشمنواز یکدیگر را ملاقات میکردند امروز تنها به یک خاطره تبدیل شده است.
از این منظر برج مهرآفرین بر آن بوده تا از سویی پاسخی دل جویانه به مسئله آسمان باشد و از سوی دیگر تلاشی برای آشتی دوباره با شهر. برای این منظور ابتدا به ساکن به تاریخ به عنوان حافظه مشترک شهر رجوع شده است. در این حافظه، به طور معمول کمتر بنایی سربرآروده از افق به چشم میآید اما اگر چنین باشد، این بناها از طریق آمیختن خود به رنگ فیروزهایِ آسمان، گویی به جبران این اتفاق پرداخته اند. این امر ظاهرا به حوزه تمدنی ایران اختصاص دارد. از ماوراء النهر گرفته تا بینالنهرین میتواند این رفتار غالب را در بناهای رفیع دید. هر آنچه سر از افق بالاتر میبرد در برابر آسمان خشوع میکند.
به همین منظور در یک پروسه طولانی، انتخاب و توزیع رنگ بر نمای این برج مورد بررسی و تدقیق قرار گرفت. برجی که بنا داشته تا مجالی برای حضور دوباره رنگ باشد و تن به خاکستریِ غالب این سالها ندهد. مصادیق تاریخی بسیاری در این میان بررسی شد. نمونههایی همچون بنای مقبره بایزید، گنبد سلطانیه و یا بقعه سید رکنالدین یزد. آن چه در این مصادیق مشهود بود حضور پررنگ خاکی و آبی بود که میتوان آنها را به عنوان دو رنگ کلیدی در ادراک جهان توسط انسان به شما آورد. رنگهایی که با نگاهی به زمین و نگاهی به آسمان همواره حاضر بودهاند و گویی مولد یک تجربه مشترک برای جامعه انسانی بودهاند. پس از بررسیهای متنوع برای تصمیم گیری درباره پراکنش این دو رنگ بر نما، با اقتباس از مصادیق مذکور، تصمیم بر آن شد که توزیع این رنگ ها از یک سوم بالای نما دگرگون شود و در آن نقطه ما شاهد تلاقی این دور رنگ به شکلی نرم و آرام باشیم.پس از این مرحله نوبت به تصمیم گیری برای تکنیک اجرای نما بود که در ابتدا کاشی به عنوان مصالحی آشنا و دارای سابقه تاریخی مورد انتخاب قرار گرفت و سپس از پیکسل بندی به منظور دستیابی به قطعه بندی رنگها و امکان ادغام تدریجی آنها بهره گرفته شد. پیکسل بندی کمک کرد تا ایده تلاقی رنگها در نما، در قالب قریب به سی میلیون قطعه کاشی به ابعاد 2 در 2 سانتی متر امکان تحقق پیدا کند.
پس از این مرحله برای تهیه مصالح با یک شرکت ایتالیایی گفتگو شد اما سرانجام به قصد بهره گیری از نیروی کار داخلی و همچنین کاهش هزینههای پروژه، تصمیم به همکاری با یک شرکت ایرانی گرفته شد و شرکت مذکور با ایجاد یک خط تولید مجزا و مختص این پروژه در یک برهه چند ماهه توانست نزدیکترین رنگهای مورد نظر را تولید نماید. پیکسلهای رنگ نما دارای نسبتهای مشابه با ابعاد طول و عرض آجر در نظر گرفته شد و هفت تیپ پیکسل رنگی به رنگ فیروزهای و شش تیپ پیکسل خاکی رنگ در کنار یکدیگر نمای پروژه را تشکیل دادند. این قطعهها که باید سطحی قریب به 12 هزار متر مربع نما را پوشش میدادند همگی شمارهگذاری و در بدنه نما جایابی و نصب گردیدند.
در نهایت میتوان به این نکته اشاره کرد که اگر چه همان گونه که ذکر آن رفت، برج را میتوان کشمکشی میان منافع عمومی و خصوصی تصور کرد، این پروژه سعی بر آن داشته تا با خارج کردن نمای ساختمان از حوزه منفعت مالکین خصوصی به نوعی موازنه و تعادل در این باره دست پیدا کند. سناریوی رنگ بندی و رگردیسیهای آن، داستانی است که به وضوح برای مخاطبان عمومی بنا طراحی شده است. مخاطبانی که از فواصل دور این بنا را در افق شهر رصد میکنند. در حقیقت برای ساکنین و مالکین حاضر در برج یا محوطه کنار آن، این سناریو بسیار پنهان و ناخواناست و دشوار به ادراک میآید و به همین دلیل نمای پروژه در تعامل با شهر خود را صورت بندی کرده و از این رهیافت تلاش داشته تا در مقابلِ آن چشم اندازی که ساکنین از حضور در طبقات مسکونی برج به دست میآورند، چشم اندازی متناسب با منظر عمومی نیز به شهر عرضه گردد.
منتشر شده در شماره 49 فصلنامه معماری و ساختمان