مربی: علی سوداگران
دستیاران مربی: پیام پیرو، حنیف حق طلب
اعضای تیم: محمدرضا ناظری، مهدی ده يادگاری، فرهود كنكاش، شهرزاد نيسانی، احسان اقليدس، محمدرضا منصوری شيرازی، ميلاد گودرزی، سجاد سرحدی، علی جمالی، امير شجاعی واحد، بهنام اكبری، عرفان سرحدی، گيوا خاكساری، عليرضا عزيزی
سفارش دهنده : کارگاه مسابقه قوام الدین شیرازی
محل اجرای طرح: شیراز، جلوخان باغ عفیف آباد
مساحت: ٣٦ مترمربع
نامرزانگی
مرزِ مرز کجاست ؟ تالیف و خوانش معماری همواره درگیر دیالوگ دو بسترِ درون موضوعی و برون موضوعی خود بوده است . در مدیوم معمار ، معماری از اولین لحظه آفرینشِ ایده ای و فرمی خود تجمیعی از هم پوشانی های بدون مرز علوم و هنر (در معنای کلی خود) خواهد بود . از اولین تصمیم در همنشینی یک آجر با آجر دیگر ، فرآیندی انتخابی از نحوه ی قرارگیری یون های شیمیایی (ماده) در قالب فرمول های هندسی (ساختار بصری) برای ایستایی فیزیکی (نیرو) معماری انجام میشود. از این سو نوعیتِ انتخابِ معمار و نحوه ی اجبار مخاطب به استفاده از محصولش بیان کننده نگرش
(vision) معمار به زندگی ، طبیعت ، ورای آنها و خودِ معماری ( landscape + mindscape) است . اجماعی بدون مرز از ریز مرزهای متواتر…
خلاقیت معمار منوط به نحوه ی انتخاب و هم نشینی این لایه های متواترِ هم پوشانِ تاثیرگذازِ در / بر هم برای شکل گیری لایه های پیوسته و تاثیر پذیر کلاسیکِ خود معماری ( پوسته ، گوشته ، هسته ) و خلق یک مخلوق فرامرزی است (null hypothesis) .
شهر و معماری
اما مرز بحرانی این دیالوگ ، لحظه ی چیدمان و اجماع این ریز دیسیپلین های صِرف و شکل گیری یک کل انباشته است ، وقتی نیاز شهرنشینی در تضاد با خواست شهریت قرار می گیرد . مرز اجبار گونه ای که انتخاب گریهای معمارانه ، مردم را در یک کنش متقابل و اصطکاک نامانوس بصری و فیزیکی با ریز انباشته های نا متجانسی به اسم شهر قرار میدهد و در ورای چیدمان (syntax) شلخته وار خود ، مردم را عادت به یک از هم گسیختگی ذهنی داده است … نقد دید افقی شهر !
شهر اجماعی همسایه وار از مالکیت های درون محور است و همین حق مالکیت شروع تعریف مرز و تشکیل حریم است که تخطی از آن تبعات خواهد داشت . پس مرز (border) در فیزیک تبدیل به حد (limit) در رفتار میشود . شهری که تصور یوتوپیاگونه ی میان فضاهای شهری آن تبدیل به توده ساخت های کابوس وار انباشته شده است و در بطن خود مکانیت های صلب فضاها را زیر سیطره خود قرار داده است (پخشایش افسار گسیخته ی جرم)
چنان که مرز دید مخاطب را در خود فرو نشانده و ایده ی مرز و مرز های بینابینی را تبدیل به فرم زندان گونه ی مرزها کرده است.
اما ورای این ابر ابژه ی کلان (hyper object) ، بیکران ترین کران فرا شهری ، وجود دارنده ترین ناموجود شهرها و نا مرزترین مرز فراموش شده شاید آسمان باشد . فرا / ورا ابژه ای که بینابین تمامی این انباشتگی های شلخته زیر خود ، ورای آن بوده و هست و خواهد ماند .
” ابژه “، میان مردمی و میان معماری
” ابژه ” بهانه ای برای کشف مجدد از دست داده های توجه نشده در راستای یادآوری برای ایده آل های ناخودآگاه ذهنی در مخاطب است که هیچ مرزی برای بشر قایل نیست . ” ابژه “ تنها یک یادآوری است برای عملکردهای فراموش شده ی گذشته بر روی پشت بام های پیوسته آجری بافت قدیم درون شهری و برون نمایی یک نوستالژی رفتاری و مکانی . از اینرو ” ابژه “ خلق یک مهتابی ( بهارخواب ) شهری است . زمان یا مکانی در تضاد معنایی با خود برای جدا شدن مخاطب از شهر و اولویت دهی تنها بر تن ها (personal vertical core).” ابژه ” را بدون بستر نمیتوان در نظر گرفت . شخصیت ” ابژه ” بر گرفته از موقعیت خود بستر پروژه (اشاره به گذر قوام) است و نمایش یک اتفاق شهری در یک فضای میان شهری است تا مخاطب لحظه ای از حس تلنباره گی های شهر خارج شود (تمرکزی بر کنشی لحظه ای با آسمان به عنوان نماد مالکیت بینهایت) . به همین دلیل جلوه ی ” ابژه ” چیزی است فرا مرزی بین یک مبلمان شهری ، فضای شهری و پاویون که وابسته به موقعیت مخاطب نسبت به آن ، مرزهای رایج معماری شکل میگیرد .
ماده شکل دهنده ی معماری است اما در ” ابژه ” ماده شکل گیرنده از معماری است که نه خاصیت جداکنندگی دارد و نه خاصیت باربری . عدم قطعیت ماده که دیگر تعیین کننده نیست و حضور قطعیت را به مینیمم میرساند ( نقد مطلق بودن). ” ابژه “ همزمان هم شکاف (incision) است و هم رد (trace). فرآیند بازآشکارگی (re-emergence) در یک زمین بازی ( playground) و این همان معناگشایی مطلوب است که همواره بر رمزخوانی ترجیح دارد (context scraper) .
استفاده از خرده آجرهای بازیافتی به منظور جلوگیری از تولید مجدد آنها و ملاحظات زیست محیطی است و به طور همزمان استعاره ی فرمال بستر نا آماده ی شهری و فرهنگی است برای رخ دادن مجدد فراموش شده ها .
تلاش بر این بوده که پروژه خود مانع بصر نشود . با تغییر در زاویه دید ، برخورد مخاطب ، معماری و محیط از یک رابطه تقابلی عمودی / افقی تبدیل به یک همسو انگاری افقی / افقی خواهد شد (rotated horizon) . در نهایت ” ابژه ” بستر لایتناهی زمان است بر روی بستر قاب گونه ی زمین ، بینهایت فراموش شده ، برون مرزی ترین درون نامرز … گاهی به آسمان نگاه کن!
منتشر شده در شماره 51، بهار 96