کندش های مجازی در شهر
گفت و گو با دکتر عباس قریب درباره ی پروژه ی کاستل و کیو
منتشر شده در شماره 3 فصلنامه معماری و ساختمان
اجرای طرح محوطه ی کاستل و کیو در حال حاضر، در چه مرحله ای قرار دارد و دقیقا چه زمانی به نتیجه می رسد؟
موزه ی کاستل و کیو هر سال از یک معمار و یا هنرمند دعوت می کند که در محوطه ی آن، یک اثر غیر کاربردی و مشخصا نمایشی ارایه دهد. در سال ۲۰۰۴ از آیزنمن دعوت شد. این پروژه در حقیقت یک installation است که به گونه ای موقت و به عنوان نمایشگاهی از کارهای آیزنمن و تحقیقاتی که وی روی شهر ورونا، انجام داده، اجرا شده است، با توجه به استقبالی که از آن شده ، احتمال دارد به صورت یک اثر دائمی در موزه ی کاستل و کیو باقی بماند. این موزه قبلا توسط کارلو اسکارپا مرمت شده و از این نظر هم بسیار اهمیت دارد.
تلقی شما از این پروژه چیست، آیا واقعا به صورت محوطه ی یک موزه در می آید؟
این پروژه، که می تواند پاسخی به کندش های مصنوعی باشد به گونه ای اسمبلیک به لایه های پنهان شهر ورونا روی می آورد، از این نظر که ورونا، یک شهر تاریخی است و دارای ۳ لایهی اساسی است: لایهی دوران رومن، لايهی دوران قرون وسطی و لایهی دوران رنسانس. در دورهی اخیر هم یک لایهی مدرن ، به این شهر اضافه شده است . این لایه ها روی هم قرار گرفته و یک پالیمسست شهری را تشکیل داده اند. آیزنمن، این پالیمسست را طی ۱۰ سال گذشته مطالعه کرده بود. بنابراین زمانی که از او دعوت می شود، نمایشگاهی از آثارش را در کاستل وکیو برپا کند، در واقع یک نمایشگاه موقت آن هم به صورت کندش های مجازی در باغ کاستل و کیو طراحی و اجرا می کند.
به نظر شما چه تشابهات و تفاوت هایی میان پروژهی کانار جیو و کاستل و وکیو وجود دارد ؟
آیزنمن این پروژه ها را با همفکری ژاک دریدا به انجام رسانده است . البته در کانارجيو ، مسالهی کندش در شهرهای باستانی موجود مطرح بود که اینک به صورت مصنوعی و نمادین، این کار را انجام می دهد. کار جدید آیزنمن بسیار غنی است، یعنی فقط حفاری و گذاشتن دیاگرامی بر روی زمین نیست. به تعبیر دیگر این یک پروژهی کاربردی نیست و کاربرد مشخص و معینی ندارد. پروژهی کانارجيو و پروژهی لاویلت هر دو کاربردی بودند، مضافا این که آن حفاری مصنوعی؛ کندشی نوعی ندسی نبود که به طور همه جانبه و سمبلیک به گذشته توجه بکند. توجهی که در این توجه بکند. توجهی که در اینپروژهی اخیر شده بسیار بیشتر است. این یک پروژهی جامع از نظر کندش های مصنوعی در یک شهر واجد لایه های باستانی است .
آیزنمن می گوید که در این پروژه از دریدا به سمت ژیل دلوز حرکت کرده؛ یعنی از دیکانستراکشن به فولد. چون دلوز از مفاهیم چندگانه حرف می زند و حالا آیزنمن می خواهد شکل های جدیدی را بر اساس روش فلسفی دلوز در معماری کشف کند. این در حالی است که نظریه ی ” مفاهیم چندگانه نزد دلوز واجد اهمیت والاتری نسبت به فولد است، این مسأله ای است که از نظر من آیزنمن متوجه ی آن نیست .
در این جا آیزنمن در واقع دارد یک بازی روان شناسانه با شهر ورونا انجام می دهد و آن هم بر اساس دیدگا های زیگموند فروید و ژاک دریدا در باره ی تاریخ . این بازی معمارانه با روان شناسی شهر ورونا، چگونه بازی ای است ؟
من فکر می کنم این برداشت درست است، به این معنا که دریدا می گوید deconstruction یعنی نفی تقابل های دوگانه و بدیهی. این تقابل های دوگانه مثل تقابل بین گذشته و آینده ، فیزیک و تخنه : سازه و فرم ، عملکرد و شکل را شالوده زدایی می کنیم و میشکنیم که در نتیجه، معانی جدیدی که در طول تاریخ پنهان شده اند انکشاف می شود و آزاد سازی آن معانی به ما کیفیتهای جدیدی را ارائه می کند. لایه های باستانی هم به همین صورت هستند یعنی پنهان کننده ی حقایق و واقعیت هایی هستند که با کندش، ما به آن واقعیتها دست پیدا می کنیم. اگر به صورت مصنوعی این کار انجام شود، حالت سمبلیک بسیار قوی به خودش می گیرد. در مورد رابطه ی این کندش های مجازی با روان شناسی فروید، نظر من این است که اصل مساله به داستان رومئو و ژولیت در شهر ورونا بر می گردد. چون شهر ورونا شهری است که ماجرای رومئو و ژولیت در آنجا اتفاق می افتد و نویسنده اش هم شکسپیر (۱۵۹۶) است این داستان را شکسپیر قبل ۔از این که بنویسد در ایتالیایی دیگر به نام های دایورتا (۱۵۳۰– L . Da port و باندلو۱۵۵۴ – M Bandella- در همان شهر ورونا آن را به صورت ساده تری نوشته بوده اند و این فرایند یعنی سه بار نوشتن یک داستان، ایک پالیمسست را تشکیل می دهد در نهایت این داستان آخرین بار به صورت یک تراژدی از زبان شکسپیر روایت می شود . شاید آیزنمن می خواهد مساله ای مهم تر، یعنی عقده ی ادیپ را در معماری واکاوی کند . چون باز خودش در جای دیگری می گوید : من فرزند آن آرشیتکت ایتالیایی، جوزپه ترانی هستم که خود جوزپه ترانی هم فرزند پالادیو بوده و این ها هر کدام پدر خودشان را کشته اند” تا دیاگرام جدیدی را ارائه دهند . آخرین دیاگرام از این دست دیاگرامی است که جوزپه ترانی در کومو با کازا دل فاشو ارائه کرد.
یکی از معماران ایتالیایی گفته است که این نگاه تاریخی ممکن است بافت شهری ورونا را تهدید کند. از این نظر که ضمن افزودن لایه ای تازه به آن، به لحاظ عملکردی شهر را محدود نماید. الان برداشتی که در ایتالیا و نسبت به این پروژه و جود دارد چیست ؟
دو نوع برخورد وجود دارد: اول کسانی که فقط به صورت یک کار هنری موقت و یک اینستالیشن به آن نگاه می کنند که در این صورت قضیه کاملا سلیقه ای . می شود . و برخی می پسندند بعضی خیر اما کسانی که داستان موزه را می دانند و و مساله ی پالیمسست شهری، لایه های شهر ورونا و قرار گیری این لایه ها را دنبال می کنند متوجه هستند که آیزنمن دارد روی پنج سالن موزه و تعریف مجدد آن ها به صورت پنج میدان در محوطه ی موزه کار می کند. این یک پروژهی زیبایی شناسانه و یا عملکردی نیست. او در واقع صورت دیگری از شهر ورونا را یا به نماید به نمایش می گذارد که جنبه ای کاملا فرهنگی و تاریخی دارد.