گفتگو با احمد مسجد جامعی
عضو شورای شهر تهران
توسط احمد زهادی ـ دی ماه ۱۳۹۳
احمد زهادی: بر آن شدیم تا شمارهای از فصلنامه را به موضوع «تهران ـ شهر، معماری، اجتماع و مردم، فرهنگ و میراث (گذشته، حال، آینده)» اختصاص دهیم و در این راستا در خدمتتان هستیم تا نقطه نظرات حضرتعالی را جویا شویم تا در شماره زمستان منتشر نماییم. در ابتدا سخن را آغاز میکنیم که صحبتها و نظرات حضرتعالی از گذشته تا کنون با توجه به حضور ارزندهتان در سمت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ورئیس شورای شهر و هماکنون نیز به عنوان عضو شورای شهر تهران و با بهرهمندی ازدیدگاههای تاثیرگزار و مثبت که همیشه در رسانهها مطرح گردیده بتوانیم راه گشای حرکت مثبتی باشیم.
در این مقاله با موضوع «شهر طهران» و ارزشهای آن از گذشته تا به حال و دیدگاههای آینده سخن خواهیم گفت و با رویکردهای شما در شورای شهر تهران، سیاستهای خرد و کلان، طرح جامع تهران، تاریخ و فرهنگ شهری و … با هم صحبت خواهیم نمود. در ابتدا در خصوص این موضوع از شما میشنویم.
احمد مسجد جامعی: کمتر شهری در کشور ما مانند تهران وجود دارد که ۲ سده متوالی پایتخت بوده باشد. تهران دراین ۲۰۰ سال بسیار پرتحول بوده است. از یک سو تهران امروزی است که میراث کهن ری، میراث تاریخی شمیران هم در آن واقع شده است. حوزه شکلگیری تاسیسات تمدن جدید عمدتأ شهر تهران است و اینها همگی میراث نوین این شهر هستند. اگر مجموع اینها را در نظر بگیریم از شهرهای تاریخی دیگر ایران چیزی کم ندارد. برای مثال ری بزرگراهی بوده که در مسیر جاده ابریشم نقش آفرینی میکرده و یکی از چند شهر بزرگ شرق عالم بوده. مرو، نیشابور، بغداد و ری. هیچ کس اهمیت تاریخی ری را کمتر از یک شهر مهم تاریخی نمیداند.
روزی یکی از مهمانان خارجی ما اصرار داشت که ری را ببیند، بعد از بازدید بیان داشت: میخواهم به همکارانم در دانشگاه بگویم که من در ری قدم زدم. ما به دلیل نزدیک بودن به این محیط خیلی به آن توجه نمیکنیم. مثلا نمیدانیم که چشمه علی مبنای تاریخ گذاری تمدنی شده است یا مثلا فرزندان و یاران بزرگوار ائمه در آنجا اقامت داشتهاند.
تهران قدیم ناصری و قاجاری حلقه اتصال ییلاق شمیران و قشلاق ری بوده است. درست است که میگویند «روستای تهران» ولی شواهدی هم موجود است که قبل از دیوارکشی مربوط به دوره شاه طهماسب تهران فراتر از روستا به معنای معمول آن دوران بوده است. باید توجه بکنیم که بسیاری از شهرهای مهم در ایران وجود داشته که دورتا دورش دیوارکشی نشده بود. در گزارشهای تاریخی میبینیم که از طرف پادشاه آن روز اسپانیا، شخصی برای ایجاد نوعی وحدت بین اروپا و سرزمینهای شرقی در برابر عثمانیها به ایران میآید و در مسیرش از تبریز، سلطانیه، زنجان، تهران، نیشابور و … به سمت چین گذر میکند. علاوه بر سفرنامه او در سایر گزارشهای دوره تیموری خیلی از شهرهای بزرگ دیوار نداشتهاند و تصور اینکه شهر باید دیوار میداشته غلط است، البته شهرهایی که در آن سوی ایران گزارش شدهاند دارای دیوار بودهاند. نماینده پادشاه اسپانیا وقتی وارد تهران نیز میشود دربارهی دیوارش چیزی نمیگوید. از طرف دیگر طبیعتاً در حکومت تیموری هم شهرهایی که اهمیت تاریخی، اقتصادی یا اجتماعی خاصی داشتهاند محلی برای اقامت یکی از بستگان نزدیک حاکم بوده که تهران هم از این قاعده مستثنی نبوده است. وقتی فرستاده اسپانیا به تهران میرسد، حاکم تهران در ییلاق بوده و محل ییلاق آن زمان که در زمان قاجار و پهلوی نیز شکارگاه سلطنتی بوده در منطقه نزدیک لار قرار داشت. این منطقه در طول همه این دورانها حفاظت شده بوده و هست و در جهان نیز جزء نخستین منطقههای حفاظت شده محسوب میشود. در همین سفرنامه آمده که در همان زمان در تهران با شخصی ملاقات میکند که مقام معتبری بوده است. در نظر بگیرید که در تهران آن زمان هم شخصی از طرف سلطنت تیموری اقامت داشته و هم شخصی که مقام بالای معنوی در دربار تیمور داشته است و این نشانه اهمیت تهران در آن زمان بوده است. شاه طهماسب برادری داشته (از پسران شاه اسماعیل) به اسم سام میرزا که کتابی به نام تحفه سامی دارد و در این کتاب شعرای مختلف را معرفی میکند و همچنین کسانی که شاعر بودهاند و همزمان حرفهی دیگری نیز داشتهاند، مثلاً هم شاعر و هم نقاش بودهاند و تعدادی از این شاعران ساکن همان به اصطلاح روستای تهران بودهاند و وقتی این مسائل را کنار هم میبینیم متوجه اهمیت تهران میشویم. از شواهد دیگر در اهمیت تهران این است که وقتی دور تهران دیوار میکشند، در شهر مدرسه احداث میکنند و این خود نشانه وجود معلم و استاد است که فراتر از امکانات یک روستا به معنای معمول است. احداث این مدارس و حمامها اهمیت این شهر را بیشتر نشان میدهد. به هر حال تهران قدیم هر چه بوده، امروزه این شهر گستردهای که به اسم تهران میشناسیم، خیلی از روستاهای
اطراف را در دل خود جای داده و میراثدار شمیران، کن، دولاب، طرشت، ونک و به ویژه ری است. با سقوط ری کمکم تهران است که رشد میکند و سر بر میآورد.
زهادی: امروز تهران با داشتن پیشینه غنی و شایستهای که حضرتعالی مختصری از آن رابرای ما بازگو کردید به عنوان پایتخت ایران و یکی از مهمترین شهرهای جهان که البته برای بنده خانه پدری نیز محسوب میشود، علیرغم دارا بودن ارزشهای معنوی فراوان دچار معضلاتی مانند مهاجرت بیرویه، اختلاف طبقاتی و فرهنگی، آلودگی محیط زیست و… شده است و همزمان تهران به لحاظ ترافیک، طرح جامع و … نیز مشکلاتی دارد. در وضعیتی که به نظر میرسد طرح جامع تهران به بن بست رسیده و معابر و مسیرهای اصلی جایگزین هدفهایی شده که در طرح جامع تعریف شده بوده و به این میماند که طرح جامع تهران به دست سازمان ترافیک افتادهاست، اصلولاً در این میان ما باید به چه سمتی حرکت کنیم و حرکت صحیح چیست؟ چشمانداز آینده شهر را چگونه ترسیم میکنید و آیا این موضوع ریشه فرهنگی دارد و ما میتوانیم از طریق اصلاح ریشههای فرهنگی وارد این جریان شویم یا باید از طریق بررسی اصول فنی این مسائل را حل کنیم؟
مسجد جامعی: این مسائل از هم جدا نیستند. به هر حال فن و فرهنگ اگر در برابر هم قرار بگیرند بسیار مشکل آفرین میشود و این مفهوم توسعه پایدار که در نظام شهری لازمه برنامهریزی برای پیشرفت است را تهدید میکند. این اصل مهمیکه شما بخواهید کاری را انجام دهید که استمرار داشته باشد این است که با مقتضیات محیطی سازگار باشد که بخشی از آن اقلیم، فرهنگ، تاریخ، آیین و مسائلی از این قبیل است، در غیر این صورت ایجاد آسیب خواهد کرد. ولی بسیاری از برنامههایی که ما اجرا میکنیم براساس تکلف به مدرن بودن یا مدرن شدن است و نه براساس نیاز. اگر قرار باشد برنامهای را که ما اجرا میکنیم رویکردمان تحقق یک امر مدرن باشد و نه پاسخگویی به نیاز واقعی، مشکلاتی را برای ما ایجاد خواهد نمود. نه تنها بال نیست که وبال میشود.
در برنامه توسعه شهر تهران باید به ظرفیتها و محدودیتهای شهر نیز توجه کرد. محدودیتهایی در تهران وجود دارد که ویژگی طبیعتش است. تهران در کنار دریا یا رود بزرگ قرار ندارد هر چند کنار یک رشته کوه عظیم واقع شده که در زیر آن ذخایر آب وجود دارد. کمبود دسترسی به منابع آب یکی از محدودیتهایی است که تهران همیشه با آن مواجه بوده است. همان اولین باری که دور تهران حصار کشیدند به این نکته توجه شده است که منابع آب داخل شهر باشد. مثلاً محله عودلاجان نیز در شهر تهران قرار بگیرد که “او” در لهجههای محلی به معنای آب است. کمبود آب در طبیعت تهران تاثیر گذاشته و بسیاری از مناطق تهران به همین دلیل نامگذاری شدهاند، مانند محلههای سرچشمه، سرپولک (سر پل کوچک)، سنگلج (سنگ، واحد اندازهگیری آب بوده است).
در توسعه تهران نیز دسترسی به منابع آب مهم بوده است، فرض کنید امیرکبیر که امیر کاردانی بوده است، یکی از برنامههای عمدهاش این بوده که آب را از کرج به تهران بیاورد. بنابر این آب یکی از محدودیتهایی است که در توسعه تهران باید به ان توجه داشت. هر طرحی که به این موضوع توجه نکند به پایداری شهر آسیب خواهد رساند. برای مثال آب تهران امروز از جاجرود، لار، طالقان و یا حتی آب کشاورزی استانهای آن سو تر تامین میشود یعنی بخش بزرگی از کشور به دردسر افتاده تا آب تهران تامین شود. این مسئله فراتر از این است که ما فقط چهار خیابان بکشیم. مشکل ما این است که به موضوع پایداری در طرحهایمان توجه نمیکنیم و کارهای چشم پر کن بیشتر مدنظرمان است. توجه نمیکنیم که مختصات شهری مثل تهران و کشوری مثل ایران برای توسعه شهری چیست. اگر در حوزه بهرهگیری از تکنولوژیهای جدید نیز به سنت فرهنگی خودمان و تجربیات تاریخی توجه کنیم خیلی راحتتر به نتیجه میرسیم. برای مثال هماکنون سند برنامههای کلی نظام در حوزههای مسکن، راه، صنعت و … ابلاغ شده و وقتی شما این سندها را بررسی کنید خیلی حرفهای خوبی در آن زده شده ولی در اجرا با این سندها خیلی فاصله داریم. شاید دلیل اول این باشد که این سندها تازه تدوین شده ولی دلیل مهمتَرش این است که سیاستهای شهری، ساخت وسازها، راه و مسکن اصلاً در چهارچوب سندها نیست. ما سندهایی را تدوین میکنیم و برنامه جامعی نیز مینویسیم مثلا در سند حمل و نقل به طور مشخص تاکید شده که اولویت با حمل و نقل ریلی است، اما میزان سرمایهگذاری ما در حمل و نقل ریلی چقدر است؟ میزان پشتیبانی حمل و نقل ریلی داخل شهر و خارج شهر چقدر است؟ اگر شما در سندهای تاریخی دقت کنید، تهران اولین شهری است که در منطقه، حمل و نقل ریلی داشته است؛ حتی زمانی که ماشین بخار هم وارد ایران نشده بود واگنهایی وجود داشته که اسبها آنها را میکشیدند و ما در همان تهران کوچک چند خط حمل و نقل ریلی داشتهایم. بعدها این خط حمل و نقل شهری به خطوط بین شهری وصل میشود که قدیمها به آن ماشین دودی میگفتند. به هر حال در پشت این روند توسعه و در پشت این روند منطق و دوراندیشی حاکم بوده. امروز در شهر تهران ۶۰۰۰ اتوبوس در حال تردد هستند در صورتی که در برنامه آمده که اولویت با حمل و نقل ریلی است. خطوط مترو در تهران وجود دارد اما حمل ونقل ریلی فقط زیر زمین نیست. حمل و نقلهای ریلی روی زمین، بسیار کم هزینه و سبز است و از طرف دیگر سرعت بالایی در جابجایی دارد، عرض کمتری در خیابان نسبت به خطوط اتوبوسهای تندرو اشغال میکند. به هر حال چشماندازی در برنامهها و سندهای کلان وجود دارد که با آن چیزی که ما اجرامیکنیم همخوانی ندارد. اگر در سند فرادست آمده که حمل و نقل ریلی باید رشد کند بنابراین بسیاری از پلهای دو طبقه و سه طبقهای که ما میسازیم و می خواهیم بسازیم، اولویت ندارند. این موضوع یک مسئله عمده است و فاصلهای است بین برنامه و اسناد فرادستی و تجربه تاریخی و آنچه که اجرا میشود.
زهادی: این عدم تطابق چطور اتفاق میافتد، یا به بیان دیگر، چطور امکان دارد طرح مطالعه و تصویب شده کنار گذاشته میشود و بلافاصله تصمیم جدیدی گرفته و اجرایی میشود؟
مسجدجامعی: علتش ملوک الطوایفی بودن و ضعف مدیریت در کار گروهی است یعنی هر کسی در حوزه اختیارات خود به طور جداگانه
عمل میکند. ما در اصل و اساس ضرورت انجام یک پروژه را چندان بررسی نمیکنیم ولی عادت داریم با ریال و عدد، آهن و سیمان و آمارهای درشت چشمها را خیره کنیم. میگوییم چقدر محاسبات شده، چقدر مهندسی شده، چقدر بتن ریختیم؟ چقدر آهن بکار رفته؟ و … ولی آیا این طرح لازم الاجرا است؟ این اصلا مبتنی برکدام اسناد فرادستی است که بعداً بگوییم این مقدار بتن و آهن و … استفاده کردهایم؟ این موضوعها بررسی نمیشود و نوعی نگاه سخت افزاری در این مناسبات وجود دارد. در واقع تمرکز بر جنبههای سخت افزاری، مادی و مهندسی است تا پژوهش و امکان سنجی و ظرفیت سنجی.
زهادی:منظورتان این است که طرح جامع به روش و اصالت خودش انجام نمیشود؟
مسجد جامعی: علاوه بر آن هر چند، گاهی که طرحهای جامع و یا تفصیلی هم بر اساس اصول شهرسازی و معماری باشد، لکن عملاً زمینهساز تامین منابع مالی شهر است. اکنون حوزههای شهرسازی با مجوزهایی که خارج از طرحهای مصوب میدهند درآمد بیشتری را عاید شهرداریها میکنند. به عبارت دیگر با تخلف از این طرحها برخورد جدی نمیشود بلکه به منبع درامد بیتر تبدیل شده است. بدین صورت هم مالکها راضیاند که طرح و نقشه خود را به سرانجام رساندهاند و هم مدیریتهای شهری که از قبل آن درامد کسب کردهاند و این چرخه معیوب جز به زیان شهر و شهروندان نخواهد بود.
به طور کلی طرحهای جامع جدا از اینکه اوضاع و احوال شهر چگونه است، چطور باید باشد و چه مسیری را باید طی کند، مسائل دیگری هم دارد که اصولاً در برنامهریزیها در اصل و اساس این شیوه نگاه تردیدهایی حاصل شده است. ولی به هر حال مشکل اساسی در کل اسناد اجرائیمان است و پیوستگی آمایشی سرزمینی و ارتباط آن با برنامهریزی کل کشور. در حالی که در شرایط کنونی حتی تهران و پیرامون آن از مدیریت واحدی برخوردار نیستند. افزایش چشمگیر جمعیت بیشتر در حریم است ولی اثرات آن در تهران، اما حوزه مدیریتی تهران و حریم کاملاً از هم جداست. اگر بخواهیم این موارد را جمعبندی کنیم به این نتیجه میرسیم که اولا نه کسی از تجربیات آگاهی دارد و نه این تجربیات اجرا میشوند و دوم اینکه بدون توجه به این نکته که آیا پدیدههای نو میتواند بهکار گرفته شوند، طرحها پرداخته و اجرا میشوند. ویژگی حوزه تمدن امروز در گفتگویی بودن آن است که این گفتگو ضرورتاً کلان نیست و یا صرفأ کلامی نیست. این گفتگو با نمادها، شکلها و الگوهای مختلف شکل میگیرد که میتواند چنین الگوهایی در معماری هم باشد. ما معماری دوره انتقال را داریم، شهرسازی خاص خودمان را هم داریم که نتیجه استفاده از تجربیات دیگران نیز هست. تمدن ما تمدنی ترکیبی است و از قدیم نیز اینطور بوده، اما روحش ایرانی است. به این مسائل کمتر توجه شده و کمتر پرداخته شده است. نگرش سوداگری غلبه پیدا کرده، شهر به عنوان کالایی در اختیار سوداگران قرار گرفته و اولویت انسان زیر سوال رفته، ماشین و بنا اولویت پیدا کردهاند و شهر خستهای بهوجود آمده. اگر دقت کنید چند روز که تعطیل میشود چطور مردم از شهر تهران میگریزند و فرار میکنند، زیرا این خانهها به قفس تبدیل شدهاند و مردم از این قفسها فرار میکنند. در شهرسازی امروز ما یک سری پلاک داریم که با معبر به هم متصل هستند و به آن شهر میگوییم و در آن نیازهای مردم دیده نشده است. در خانه قدیم حیاط، حوض و … وجود داشت اما در خانههای جدید نمیتوان حوض و حیاط ساخت، درست است ولی آیا حوض و حیاط را نباید در فضای عمومی شهر پیشبینی کرد؟ فضاهای ارزشمند شهری، الان به بانک، بنگاه معاملاتی، فست فود و پاساژ و … تبدیل شده و ساخت و سازهای ما به آشفتگی بیشتر کمک میکند. وقتی فروشگاههای بزرگ ساخته میشوند، برای رسیدن به آن فروشگاه نیز باید جاده کشیده شود نه خیابان یا خیابانها عملاً تبدیل یه جاده شوند. اتومبیل زیاد میشود، مصرف سوخت بالا میرود و الگوهای ما دسترسی آسان نخواهد بود واین موضوع به لحاظ اقتصادی نیز به صرفه نیست. مثلا برای ساخت یک بزرگراه چقدر هزینه میشود؟ وقتی در کنار آن فروشگاه بزرگی ساخته میشود اگر سود حاصل را سرشکن کنید در هزینهای که برای ساخت بزرگراه صرف شده چیزی برای شهروندان باقی نمیماند. عدم توجه به نیازهای انسان ایرانی در شهر تهران منشا آسیبهای بسیاری شده و میشود. با توجه به اینکه این مشکل مختص تهران نیست و تقریبا اکثر کلان شهرهای کشور با معضلات مشابهی دست به گریبان هستند، ما در سال گذشته با همکاری وزارت راه و شهرسازی گزارشی به دولت ارائه و پیشنهاد تشکیل کمیسیونی تخصصی در این زمینه را دادیم و بعد از بحث و بررسیهایی، برای نخستین بار کمیسیون خاص امور کلانشهرها و تهران یا به تعبیر معمول دولتیها کمیسیون هشتم، تشکیل شد و در جلساتی که داشتیم راهبردها و مسیرهای آتی آن را نیز مشخص کردیم و به نظر میرسد این ساختار نو، بتواند زمینه توجه به نیازهای انسان ایرانی در زندگی شهری را بهوجود بیاورد.
زهادی: به نظر میرسد شهرهای کوچکتر هم به نوعی از شهر تهران تبعیت میکنند و این شهر تبدیل به الگو شده است و مانند این است که شهرهای دیگر به روش برادر بزرگشان (تهران) عمل میکنند و همان روند را پیش میگیرند.
همکاران معمار ما نیز با در نظر گرفتن این اصول و قوانین، رفتارهای طراحانه خود را جاری میکنند. بالاخره متولی چه کسی است؟ به نظر حضرتعالی در کجا باید مسیر مشکلات را شناسایی و منحرف کرد؟
مسجد جامعی: مشکل دیگر این است که به طور کلی نگاه معمارانه به شهر وجود ندارد. بحث من نیز این است که بسیاری از این موارد در حوزه مهم معماری است ولی نگاه معماری و زیبایی شناسانه از شهر حذف شده و این تفکر بهوجود آمده که معماری به هزینه بنا اضافه میکند و ساختمانسازها از خود میپرسند که در کجای کار به این معماری نیاز داریم؟ فرض کنید در همان اوایل در دوره ورود صنعت به شهر تهران، ساختمان سیلو و راه آهن را داریم که حتی در کارخانه و صنایع نیز علاوه بردر نظر گرفتن نکات فنی عملکرد و کارکرد صنعتی، نگاه معمارانه حاکم بوده است.
مشکل ما این است که نگاه معمارانه، هنرمندانه، طبیعتگرایانه و تاریخی و فرهنگی نداریم. نتیجتا مسکن و بنا در شهرهای تهران، بندرعباس، رشت و اردبیل همانند و یکسان ساخته میشوند و شرایط متفاوت اقلیمی در نظر گرفته نمیشود که مثلا در اردبیل با سرمای شدید مواجه هستیم و در بندرعباس، گرمای شدید و آب و هوا و موقعیت مکانی و محیطی دیگری است. مشکل این است که نگرش معماری و فرهنگی و هنری رخت بربسته و امروز اینگونه مسائل جزء تشریفات به حساب میآید.
تهران دیگر آسمانی ندارد، حتی زمین هم ندارد. فرض کنید وقتی شما میگویید زبان فارسی مهم است نمیتوانید بگویید خانه پروین یا مقبره حافظ مهم نیست. باید همین موضوع را در معماری در نظر بگیریم، نمیتوانیم این همه نسبت به بناهای تاریخی دشمنی داشته باشیم. اگر میگوییم که معماری مهم است سبک معماری و شهرسازی را باید حفظ کرد. اصلا باید به جایگاه معمار و معماری بیشتر بها داد، مثلا پیشنهاد من در شورای شهر تهران برای تملک خانه لرزاده و ثبت آن بهعنوان خانه معمار در همین راستا بود. آیا میشود که هر بنایی را خراب کرد و از بین برد یا هر جور ساخت و کار کرد؟ دوستی آلمانی داشتیم که وقتی خیابان ولیعصر را دید گفت من تازه متوجه شدم دلیل سختگیری ساخت و ساز در کشورم چیست؟ در اینجا نه خط آسمانی وجود دارد و نه حتی هماهنگی بین منظر شهری و فضا. در تهران نوعی ماشین زدگی اتفاق افتاده وقتی این ماشین زدگی در رفت و آمد باشد به نفع سوارهرو، پیاده رو را محدود و حذف میکنند و در ماشین زدگی در بنا، قطعاً ساخت و ساز خانهها ماشینی است. تا اینجای کار اشکال ندارد و بهرهگیری از تکنولوژی است. اگر معماران قدیم ایرانی هم بودند از تجربه امروز بهره میبردند اما مسئله سردرگمی و بلبشوی حاکم در فرم و فضا و همخوانی آن با طبیعت و محیط مهم است. حقوق شهروندان مهم است که به آنها توجه نداریم. ولی این یکدست ساختن میتواند با فرمهایی باشد که از هم پشتیبانی کند و میتواند نماهای مختلف داشته باشد ولی با هماهنگی. این گونه که برجها را وسط شهر میسازیم و خانههایی را برای همیشه در سایه میبریم، حریم و حقوق شهروندان را تهدید میکند.
زهادی: آیا اینطور نیست که مجوز این ساخت و سازها زیر نظر مراجع ذیربط و از طریق شهرداری صادر میشود؟
مسجد جامعی: از طریق شهرداریها هم هست، اما شهرداریها نیز ملوک الطوایفیاند. این معنای یکپارچه نبودن مدیریت شهری و ساخت و سازهای زنجیرهای است. ما خودمان در شورای شهر سیاستگذاری میکنیم ولی این امر برمیگردد به مدیران اجرایی که برخی از آنها خارج از مدیریت شهرداری هم هست. در مدیریت هماهنگ اجرایی نوعی خلاء وجود دارد، شهرسازی نرم افزاری است، ولی الان ذاتش سخت افزاری شده. بدین معنا نیست که به سخت افزار نیاز نداریم ولی نگاه غالبش باید نگاه نرم افزاری باشد، مانند این که می گویند “شهرما، خانه ما”. محور خانه زن است، شهر هویت زنانه میخواهد اما شهر ما برای زنان و کودکان نیست و شهر با این دغدغهها همراه نیست و با این رویکرد ساخته و اداره نمیشود. در کدام خانه است که زن یا کودک نقش نداشته باشد؟ ما که میگوییم «شهر ما، خانه ما» این چه خانهای است که این قدر خشن است؟ از این جهت میگویم که شهر ذاتش نرمافزاری است زیرا وقتی میگوییم خانه، مفهومی گستردهتر از ساخت و ساز دارد مثلا میگویند خانه دل یعنی به طور مستقیم با جان و دل ارتباط دارد. اما در دوره جدید خانه تبدیل میشود به دستگاه به ۴۰۰ دستگاه به ۱۰۰ دستگاه و کلاً خانه ندارید همه به مجتمع مسکونی پناه میبریم و خانه بهطور طبیعی وجود ندارد و حتی در ادبیات هم کنار گذاشته میشود. وقتی از شهر صحبت میکنیم ایدهآل ما همان «شهر ما خانه ما» است اما حسی که در خانه وجود دارد را در شهر گسترش نمیدهیم. در خانه علائق و آرامش داریم، اما در شهر اصلاً به این نکات توجه میکنیم؟ و در عمل این آهن، بتن، سیمان، سنگ است که حرف اول را میزنند و سود و سوداگری و این نگرش در نرم افزارها نیز وارد میشود. یکی از مشکلاتی که باعث میشود این اتفاق بیافتد این است که به ساختارهای سازمانی متناسب با این موارد، بالاخص در بخش سیاستگذاری و نظارت، چندان توجهی نمیشود و باید اقداماتی در این زمینه انجام گیرد، مثلا خود ما در شورای چهارم با توجه به لمس این ضرورت، اقدام به تشکیل کمیسیون تخصصی معماری و شهرسازی نمودیم، البته مخالفتهایی هم با این حرکت شد، حتی از بین اعضای شورای شهر، فقط یک نفر که در حال حاضر ریاست این کمیسیون را بر عهده دارد، داوطلب عضویت در این کمیسیون شد.
البته بعد از راهاندازی این کمیسیون، موفق شدیم کمیسیون متناظری نیز در مجمع مشورتی روسای شوراهای اسلامی کلانشهرها و مراکز استانها ایجاد کنیم تا این حرکت و رویکرد ابعادی کشوری و قابل توجه پیدا کند.
زهادی: با سپاس از زمانی که در اختیار این فصلنامه گذاشتید و همچنین سپاس از گفتگوی بسیار عمیق و دقیق همانطور که انتظار میرفت. سپاسگذاری مینمایم.
منتشر شده در شماره 41، زمستان 93