فهم چرایی اشتهای سیریناپذیر این چند دهه در تخریب بافتهای تاریخی تحت عنوان توسعه حرمها یا نوسازی بافت فرسوده و… بدون فهم نوع نگاه و برداشتی که از توسعه تفوق یافته است، ممکن نیست.(البته در چند سال اخیر به کل خود واژه توسعه را هم کنار گذاشتهاند).
توسعه در معنای اصلیاش یعنی دولوپمنت، ریشهای لاتین دارد که به معنای از غنچه درآمدن و شکفتن و گشودن پوشش و از اختفا درآمدن است.
این واژه در این معنا با جهان انسانی که در پی گشودن درهای علم و فهم هستی است و با واژه رشد که مفهومی زنده و ارگانیک به معنای رسیدن به حقیقت امر یا درستی راه و در تقابل با بغی به معنای فرو رفتن است، همراستاست.
اما نگاه اقتدارگرایانه به شهر و به ویژه مکان مذهبی، توسعه را به ترقی ونوسازی فروکاسته است.این امر منجر به پاک شدن صورت بسیاری از مسئلهها و تخریب حافظه جمعی شهرها شده است.
آلدو روسی معمار برجسته، شهر را مکان خاطره جمعی ساکنان آن میداند: شهر مکان خاطره جمعی است بنابراین پیوند میان مکان و شهروندان به تصویر مسلط شهر، تصویر معماری و منظر تبدیل میشود و ایماژهای جدید ظهور میکند.
اما زیارت که بهانه تخریب بافتهای اطراف حرمها است، سفری است که در تاریخ این مرز و بوم، مفهومی زمانمند داشته و نوعی ساختار ویژه دارد که همان ساختار پایه روایت است. در سفر، فرد مسافر خود را در متن روایت بهعنوان شخصیت اصلی که پیرنگ را تحقق میبخشد، تجربه میکند.
بنابراین سفر و به ویژه سفر زیارتی نوعی تجربه دراماتیک است که سکانسهای اصلی آن را میتوان تحت چند عنوان کلی، احساس نیاز و طلب، تهیه مقدمات، ترک مبدا که با بدرقه و آیین همراه بود و قدم نهادن در راه، تجربه دراماتیک راه، رسیدن به آستانهای که مقصد در آن قابل مشاهده است، رسیدن، ورود، اقامت، دیدار و بازگشت توصیف کرد. سفر غیر از وجه فیزیکی آن در زندگی انسان نوعی وجه انتولوژیک(هستیشناختی) نیز دارد. همین وجه است که تمثیل سفر را در زندگی انسان چنین مهم و محوری ساخته تا جایی که برای کل زندگی نیز به کار میرود.
زیارت در فرهنگ ما نیز همپای بسیاری نقاط جهان، نوعی سفر معنوی بود که در بسیاری از روایات کهن، اسطورهای و مذهبی هم آمده است و مسافر سختیهای بسیار تحمل میکرد تا به زیارت نایل آید و هنگام بازگشت نوعی کمال یا کاتارسیس را تجربه میکرد. هر کدام ازین مراحل تعین مکانی خاص خود چه در شهر چه در بنای زیارتی داشتهاند.
باید در نظر داشت که ساختار سفر زیارتی خطی نبوده است و با رسیدن به مقصد تمام نمیشده است. زائر از محضر امر مقدس تحفهای برمیگرفته و باز میگشته است.
منطق این تحفه با بر هم انباشتن خاطرات سفر از خلال عکس و یادگاریهای جزئی تفاوت داشته است. تحفه زائر سوغاتی یادآور یا قصهای بود که برای دیکر معتقدان تعریف میکرد. اما حرم همواره به جز زائر مجاورانی داشت که حیات اقتصادی و معنویشان به حرم گره خورده بود. بافتهای مسکونی، بازار، مدرسه و… اغلب مکانهای مذهبی تاریخی را در برمیگرفتند، خالی کردن اطراف یک بنای مذهبی برای هر مقصودی اعم از دسترسی بیشتر، جذب افراد بیشتر به منظور تبلیغ، درآمدزایی از رهگذر تجاریسازی و ایجاد گورستان و معیشت تاریخی مردم اطراف را نابود کردن و جایگزین کردن آن با معیشت عدهای خاص که اغلب به نهادهای قدرت و ثروت متصلند، ایجاد هتلهای لوکس چندین طبقه به جای اقامتگاههای خرد در اطراف حرمها که اغلب پشتیبان اقتصاد محل بودند، دسترسی سریع سواره تا آستانه اصلی و… اول از همه معنا و مفهوم زیارت را نابود میکند، علاوه براین در همه تجربیات تاریخی شهری مداخله های نابخردانه آثار زیانبار معماری، شهرسازی و به ویژه اجتماعی خود را نشان داده است. این نگاه به توسعه حرمها همانند مساجد بزرگ و راززدایی شدهای که این سالها طراحی و اجرا میشوند، بیش از هر چیز در خدمت ایجاد فضایی برای نمایش اقتدارگرایی است که دست در دست قدرت عریان نهاده است و روی به کسب درآمد از همه داشتههای زیر و روی زمین آورده است.
حال پرسش این است که ما معماران و شهرسازان در مواجهه با چنین مسائلی چگونه میاندیشیم و عمل میکنیم.
نویسنده متن ؛
مهندس لیلا گلپایگانی
# تجربهسفرزیارتی
#توسعهحرمشاهچراغ